۶ سال پیش یعنی زمانی که ۱۸ ساله بودم، تونستم تو رشته عمران قبول شم. ترم یک دانشگاه با دوست جدیدم امین زیاد گیمنت میرفتیم و خب طبق معمول سر پول میز، Pes بازی میکردیم.(امیدوارم جنگ فیفا و Pes به این پست کشیده نشه!). مسئول گیمنت هم همیشه مشغول بازی با لپتاپش بود و کلی […]
۶ سال پیش یعنی زمانی که ۱۸ ساله بودم، تونستم تو رشته عمران قبول شم. ترم یک دانشگاه با دوست جدیدم امین زیاد گیمنت میرفتیم و خب طبق معمول سر پول میز، Pes بازی میکردیم.(امیدوارم جنگ فیفا و Pes به این پست کشیده نشه!). مسئول گیمنت هم همیشه مشغول بازی با لپتاپش بود و کلی بچه مدرسهای و دانشجو رو ول میکرد به امون خدا. راستش این بابا بدون این که خودش بدونه لطف بزرگی در حق من یکی کرد. من از طریق نگاه کردن به لپتاپش تونستم با دو تا از بهترین بازیهای زندگیم آشنا شم. یکی Plants vs Zombies بود و دیگری هم بازیای که امروز قراره مورد نقد و بررسی قرارش بدیم یعنی World of Goo. نکته جالب ماجرا هم اینه که این بازی خیلی خیلی به دید و قضاوت مهندسیم کمک کرد (شاید اگه این بازی نبود شاید معدل کلم نمره عالی ۱۳/۱۰ نمیشد!!!).
راستش بین این همه بازی شبیه به هم و تکراری، که هدف اولشون فروش بیشتر از طریق جذب مخاطب حداکثره، و وسیله رسیدن به این هدف هم سکانسهای پر زرق و برق و گرافیک خفن و تفنگهای باحاله، گاهی اوقات آثاری پیدا میشن که آدم به خودش میگه وئووووو! (Wow) مگه میشه این همه خلاقیت و ایده بکر!؟ مگه داریم؟ کوهنوردی خیلی حال میده! تلاش و سختی داره! اگه کوهش خیلی زپرتی نباشه، یه کم خطر هیجان هم داره! ولی راستش اون وسطا یه سفره انداختن و دور هم تو آرامش چایی و نون پنیر خوردن هم خیلی حال میده. راستش الان که دارم مینویسم فک میکنم شاید مثال بیربطی زدم(اگه بیربط بود یا یه جوری ربطش بدین یا به بزرگی خودتون ببخشین) ولی دقیقا همین حس رو با این بازیهای کوچیک و کمحجم میشه تجربه کرد. وسط کال آو دیودی (لهجه امریکن) و آنچارتد و بکش بکش و شلوغی، خیلی حال میده یه پازل لذتبخش و رنگارنگ و دوستداشتنی بازی کنی. World of Goo دقیقاً یه همچین بازیایه. شاد و مفرح و باحال. بازی رو استودیو ۲D Boy ساخته و استودیوی RTL Games برای اولین بار حدود ده سال پیش یعنی سال ۲۰۰۸ برای ویندوز و کنسول Wii منتشر کرده. به تدریج در طی سالهای بعد، بازی برای لینوکس و IOS و Android و Blackberry و Nintendo Switch هم عرضه شد و خب تقریباً همه افراد میتونن رو یه پلتفرمی تجربش کنن. بازی عالی بازخوردهای عالیای رو هم دریافت میکنه. امتیاز عالی ۹۶ بر روی IOS، امتیاز ۹۴ برای Wii و متای ۹۰ بر روی PC همه و همه نوش جونش. حالا در ادامه با این بازی بیشتر آشنا میشیم و نقاط ضعف و قوتش رو بررسی میکنیم (مثلاً من منصفم و قراره ازش ایراد هم بگیرم. امیدوارم بتونم!)
خب این بازی در ژانر پازل فیزیک محور قرار میگیره. بازی از ۵ فصل مختلف تشکیل شده که به ترتیب شامل تابستون، پاییز، زمستون و بهاره! و خب فصل پنجم هم در فضایی سایبری و درون یک کامپیوتر سپری میشه. تو فصل اول یعنی تابستون، که یه جورایی راحتترین فصل بازی هم به شمار میره، بیشتر قراره با فضای بازی آشنا شیم. در فصلهای بعدی با گزینهها و گوهای جدیدی (بعداً میگم گو چیه!) رو به رو میشیم و راستش اونقدر تنوع پازلها و معماها و محیطها و ابزار بازی زیاده که «دنیای گو» هیچ وقت خستهکننده نمیشه.
خب حالا گو چیه؟ گو واحدهای زنده بازیان. تقریباً همشون گلولههایی هستن که باید باهاشون یه سازه بسازیم و خب با این سازه پازل مرحله رو حل کنیم. در ابتدا یعنی فصل تابستون، این گلولهها سیاهن و خب میتونن نمادی از قیر باشن. وقتی یک گو رو در محیط جا به جا کنیم به گوهای کنار خودش میچسبه. در واقع اگه بخوام یه کم علمیتر بگم، گوها نقش مفاصل یک خرپا رو بازی میکنن و اتصال بینشون هم همون یالهای یک سازه خرپایی هستن. تو مرحله اول، تعداد کمی گو در اختیار داریم و باید یه سازه با ارتفاع کم بسازیم ولی به تدریج و با پیشروی در داستان، خواهیم تونست با تعداد بسیار زیاد گو برجهای بلند و پلهای خیلی بزرگی بسازیم و خب قرار نیست مثل بازیهای ساخت پل زمان متوقف شه و با خیال راحت این کار رو انجام بدیم بلکه این کار خیلی سریع انجام میشه. شاید پیش خودتون بگین، مرد حسابی! ما بازی میکنیم که درس نخونیم! این دیگه چه بازیایه؟ خب راستش درسته که این بازی مبنای علمی داره، ولی علم اونقدرا هم که بعضی از من و شما فکر می کنیم خشک و سخت نیست و میتونه خیلی هم جالب باشه. مخصوصاً که بعد از انجام چند مرحله میبینیم که اصلاً نیاز زیادی به فکر کردن هم نداریم و یه جورایی ساختن یه سازه استوار و پایدار، برامون تبدیل به یه مهارت شده. به تدریج در فصلهای بعدی گوهای متنوع زیادی به بازی اضافه میشن که هر کدوم کارکرد خودشون رو دارن. مثلاً یه گوهایی وجود دارن که مثل بادکنکن و در صورتی که به تعداد کافی به یه سازه وصل شن میتونن بلندش کنن و بالاتر ببرنش! یا بعضی گوها هستن که از جنس گوگردن و آتیش میگیرن و خب کلی چیزایی دیگه که بهتره خودتون تجربش کنین.
همه اینایی که گفتیم بیشتر ایده بودن تا اجرا. بازیهای زیادی بودن که ایده عالیای داشتن، اما نتونستن خوب اجراش کنن و خب ارزش نهایی اثر هم خیلی پایین بود. اما در این بازی شرایط اصلاً این جوری نیست! راستش خیلی سخته که بگیم ایده این بازی قویتر بوده و یا اجرای این ایده و کدومه که بازی رو اونقدر جالب کرده. مطمئناً علاوه بر این که بازی با دقت و حوصله ساخته شده، بارها و بارها توسط افراد مختلف تست شده تا بینقص از آب در بیاد. این روزا که ناشرای مختلف به استودیوهای سازنده وقت محدودی میدن تا منافع مالیشون کوچکترین لطمهای نخوره، کمتر شاهد همچین بازیهای صیقلیافتهای هستیم. فیزیکی عالی که مو لای رزش نمیره و هیچ کجای بازی حرکت غیرطبیعیای مشاهده نمیکنین. مراحل بازی رو میشه در حالت معمولی هم انجام داد و بازی رو به پایان برد اما شاهکار سازندگان بازی قرار دادن گزینهای به نام OCD در هر مرحلست. فرض کنین یک مرحله با رسوندن ۲۰ گوی دستنخورده به پایان بازی قابل انجامه ولی در حالت OCD باید بتونین ۴۰ گو رو به پایان مرحله برسونین و این یعنی باید با ۲۰ گوی کمتری سازتون رو بسازین و این کار در ابتدا محال و نشدنی به نظر میرسه. ولی در واقع تستکنندههای بازی ساعتها نشستن و مراحل بازی رو انجام دادن تا بتونن بهترین حالت ممکن رو پیدا کنن و به نام OCD عرضه کنن. با این شرایط تصور کنین وقتی یه مرحله رو OCD کنین چه احساسی بهتون دست میده؟ احساس پیروزی و غرور و قدرت و آرامش بعد از تلاش فراوون.
همون طور که بالاتر هم گفته شد میشه مراحل رو با مصرف کردن گوهای خیلی زیاد به پایان برد و یا این که در استفاده ازشون صرفهجویی کرد و سازهای سبکتر با گوهای کمتر ساخت. بعد از پایان هر مرحله، گوهای استفادهنشده از بین نمیرن بلکه تو لولهای جمعآوری میشن تا در World of Goo Corporation یا همون «شرکت دنیای گو» قابل استفاده باشن. این قسمت خارج از مراحل بازی قرار داره و میتونین با گوهای ساخته شده یه برج بلند بسازین و خب میتونین ارتفاع این برج ساخته شده رو به صورت آنلاین به عنوان رکورد خودتون با رکورد گیمرای دیگه مقایسه کنین. تا جایی که من تحقیق کردم این رکورد دست پسر بچهای به نام پیتره که تونسته با ۳۰۰ گو برجی به ارتفاع ۵۶ متر بسازه.
به گرافیک فنی و هنری بازی کوچکترین ایرادی وارد نیست و این عناصر هم مثل بقیه قسمتهای بازی بینقص و کامل خلق شدن. محیطهای شاد و رنگارنگ و متنوع و چشمنواز (تا حدودی شبیه مجموعه بازی Worms) به همراه طراحیهای بامزه و شاد که با استایل خاص و منحصر به این بازی خلق شدن، همه و همه دست به دست هم میدن تا این عنوان از نقطهنظر بصری هم کامل باشه. موسیقیها و صداهای بازی هم بامزه و شاد ساخته شدن تا مکمل حس خوب بقیه بخشها باشن. جا داره به منوی جذاب بازی و فونت خوب اون هم اشارهای داشته باشیم که خب شاید به اندازه بخشهای دیگه زیر ذرهبین نباشن، اما به بازی هویت و شخصیت میدن.
خب میرسیم به داستان بازی که برخلاف بازیهای کوچک پازل محور که داستان ندارن یا داستانشون خیلی سطحیه، اتفاقاً داستان خوبی هم داره! راستش هیچ نیازی نبود که این بازی داستان خوبی هم داشته باشه و اگر حتی داستانی هم نداشت هیچ منتقد درست و درمونی تو دنیا از این بابت گلهای نمیکرد، اما ظاهراً سازندگان این بازی دوست داشتن تو همه چیز ایدهآل باشن. داستان بازی به طور مستقیم بازگو نمیشه، بلکه در میانپردههایی که در بین مراحل قرار داده شدن، خیلی کوتاه و مینیمال روایت میشه (دوستان اشاره میکنن که بهتره بگیم سادهگرایی یا هنر کمینه یا هنر موجز ولی خب دوست داشتم بگم که اون واژه رو هم بلدم!). (خطر اسپویل تا آخر پاراگراف!) در ابتدا لولههایی در سراسر زمین ظاهر میشن و گوهایی رو که مدتها به خواب رفته بودن بیدار میکنن. گوها به خاطر کنجکاوی و بیریایی و سادگی کودکانهای که دارن سعی میکنن خودشون رو به لولهها برسونن. با رسیدن گوها به ابتدای لولهها، همان طور که بالاتر نیز اشاره شد گوها برای به کار رفتن در World of Goo Corporation یا همان «شرکت دنیای گو» توسط لولهها مکیده میشن. این گوها در این کارخونه به فراوردههای مصرفی (برای مثال نوشابههای انرژیزا و …) تبدیل میشن. گوهای اضافی هم صرف ساخت برج بلندی میشن که بالاتر موردش توضیح دادم. در پایان فصل یک تعدادی از گوها موفق میشن با بادکنکهایی از کارخونه فرار کنن و فصل اول به پایان میرسه … خب دیگه بقیش رو خودتون بازی کنین تا ببینین چی میشه اما همین قدر بگم که تو داستان ارجاعها و کنایههای بسیاری به دنیای مدرن امروز زده میشه.
به عنوان نتیجهگیری هم فقط باید از خوبیهای بازی بگم. از گیمپلی روون و لذتبخش و بیعیب و نقصش گرفته تا محیطهای شاد و رنگارنگ بازی و موسیقی و صداگذاری و طراحی مراحل و داستان و منوی بازی و فونت و طراحیها و حتی Credits بازی که همه و همه عالی ساخته شدن. همه اینها یک طرف و ایده بکر بازی یعنی ساخت و طراحی سازههای مختلف خرپایی به سادهترین شکل ممکن، طرف دیگه. بازی قطعاً نه تنها ارزش تجربه کردن داره، بلکه ارزش تکرار و OCD کردن مراحل رو هم داره. راستش اگه مثل من عاشق پازل هم باشین که به جرات میشه گفت با یکی از بهترین بازیهای عمرتون طرف خواهید بود.
منبع متن: gamefa