برترین باس فایت های آثار From Software؛ قسمت دوم: Dark Souls

"به قلم ایرج لطیفی"

این مقاله به مناسبت عرضه Dark Souls Remastered بازنشر شده است.

قرار گذاشتیم که طی پنچ مقاله نگاهی به برترین باس های طراحی شده توسط استودیو From Software بیندازیم. در دومین قسمت به سراغ شاهکار جاویدان هیدتاکا میازاکی، یعنی Dark Souls می رویم که به باور من در کنار نسخه سومِ سری، برترین اثر اوست. لطیف، عارفانه، غمگین، چشم نواز و بینهایت تکان دهنده. آتشی که جدا کننده ی اضداد بوده، حال خود از دورن دو پاره گشته و رو به خاموشی نهاده است. مرگ، جنون، بیماری، سرگشتگی و نفرین، میراثِ این تاریکی هستند. اوج تراژدی آنجاست که حتی خود پاداشاه نیز در برابر این خاموشی و سردی، درمانده و مفلوک بر جای مانده است. در اینجاست که قهرمانِ بازی وارد ماجرا می شود، یکی از بی شمار مردمان جزام زده و نفرین شده که تنها با وصیتِ شوالیه ای در دم مرگ، راهی سرزمین Lordran می شود. پس از احتزاز دو ناقوسِ بیداری و آگاهی، راهی قصر با شکوه Anor Londo می شویم و بعد از ملاقات با شمایلِ شاهزاده ی آفتاب، سراغ باز ماندگان قدرت می رویم تا بار دیگر آتش را برافروزیم، برای دوباره برافروختنِ آتش، باید تمام تکه های Lord Soul را گِرد هم آورد و راهیِ سرایی شد که اجاقِ اولین آتش بوده است. پس خود را آماده می کنیم تا با نهایتِ آگاهی و احترام، به ملاقاتِ تعدادی از عظیم ترین باس های دنیای گیم برویم.

5. Chaos Witch Quelaag ، نفرین آتش و خواهران غریب

به اعماق خرابه های Blittown می رسیم و بر مردابِ سمیِ پهناوری پای می گذاریم. باتلاقی سنگین که چند قدم فرو رفتن در آن برای متبلا گشتن به زهر کشنده اش کافی است. آن سوی مردابِ تاریک، نور خفیف فسفری رنگی دیده می شود و دهانه غاری که در سراسر آن تارهای عنکبوت تنیده شده اند. به لانه تنگ و آرام عنکبوت بزرگ پای می گذاریم و از مه غلیظ که می گذریم، میان پرده ای کوتاه آغاز می شود.

نمای بسته از لبخند زنی که چهره اش به طور کامل دیده نمی شود، اما زیبا و لطیف به نظر می رسد و موهای افشان که روی تن و شانه ها ریخته اند. سپس ناگهان با هیبتِ باس روبرو می شویم، موجودی مخوف و رُعب آور، نیمی انسان و نیمی عنکبوت. او یکی از دختران آشوب و فرزند جادوگر Izalith است که پس از انفجار مهیب و فاجعه وحشتناک سرزمین به این روز درآمده، موجودی نفرین شده و حیران، نیمی انسان و نیمی هیولا.

موسیقی بی نظیر است، صدای گروه کُر با آوازی رعشه آور شنیده می شود که کم کم اوج می گیرد و تا جایی پیش می رود که گویی هر آن گوش ها را پاره خواهد کرد. محیط باس محدود است و با مذاب هایی که از دهان هیولا بیرون می ریزد، هر لحظه بسته تر می شود. حرکات باس قدرت مند و سنگین است. هیولا روی پاهای حشره مانندش مدام در حرکت است و عرصه مبارزه را تنگ تر می کند. اسلحه ی او FurySword یا شمشیر خشم، با فُرم تاب دار و خارهای خونین و آتشِ آشوب، مانند صاحبِ مسخ شده اش بنظر می رسد. هر ضربه ی باس که رقص کنان و چرخان با شمشیر روی سر قهرمان فرود می آید حسی عمیق از افسون و حماسه است و سنگینی اش را سخت بتوان تاب آورد.

 

4. Orestein & Smough ، تاب آورن و مردانگی در سنگین ترین و خُرد کننده ترین لحظات

دو نگهبان شاهزاده: اُرِستِین، شوالیه وفادار پادشاه، مبارزی چابک و سریع با اندامی پُر هیبت و سراسر پوشیده از زره طلایی و جلاد غول پیکر قصر با چکش مهیب اش. جلاد برمی خیزد و با خنده ای تحقیر آمیز چکش خود را بدست می گیرد، شکارچی اژدها نیز فرود می آید و هردو برای مبارزه با قهرمان آماده می شوند.

ضرباتِ آنها سنگین و پی در پی فرود می آید و جای نفس کشیدن نیست. محیط مبارزه سالنی است با چندین ستون در دو طرف که شاید تنها راه برای لحظه ای عقب نشینی و پناه گرفتن باشد. اینجا موسیقی با شکوه آقای Motoi Sakuraba شنیده می شود، حسی مخلوط از خلسه و حماسه، با ملودی های تکرار شونده و گیج کننده. اگر در کلاس شوالیه باشید، این مبارزه بینهایت حماسی و سنگین خواهد بود. همچنان که سپر خود را بالا گرفته اید، ضربات دو باس بی رحمانه و بدون درنگ فرود می آیند و ترکیب حرکاتِ سریع و چابکِ یکی، و ضرباتِ کُند و سنگین دیگری، دفاع کردن و ضربه زدن را فوق العاده دشوار و پیچیده می کند. یک لحظه دیر یا زود حرکت کنید کارتان تمام است، یک ضربه اضافه بزنید دیگر نفسی برای دفاع کردن باقی نخواهند ماند. همچنان که روی یکی از باس ها متمرکز هستید و دور تا دور او می چرخید، باید مراقب دیگری باشید و با یک چشمتان حرکاتش را زیر نظر بگیرید. هرکدام را که شکست دهید، باس فایت وارد مرحله دوم می شود و آنکه زنده مانده است، قدرتِ دیگری را به دورن خود می کِشد و دوباره با نوار سلامتیِ کامل سراغ قهرمان می آید.

شاید دشوارترین باس فایتِ سری همین باشد! که بینهایت سنگین و طاقت فرسا است و باید اعصاب خیلی ها را نابود کرده و خیلی ها را از ادامه ی بازی منصرف کرده باشد. گیم پلی مبارزه به قدری بالانس و دقیق است که جای هیچ خطایی باقی نمی گذارد. باید ایستاد و جنگید و مردانه جنگید، آن هم رو در رویی دو باس به صورت همزمان! اما وقتی پس از بارها و بارها تلاش موفق به شکستشان می شوید، لذتی که به همراه دارد آنقدر ظریف است، آنقدر لذت بخش است که بیانش ممکن نیست.

 

3. Dark sun Gwyndolin ، راهروی ممنوعه

مسیری کوتاه با فرش قرمز و شمع های فروزان، و مه ای غلیظ که ورودیِ راهرو را پوشانده است. به آستانه در که می رسیم زانو می زنیم و به فرزند پادشاه و رهبر انجمن برادریِ ادای احترام می کنیم. از پسِ دروازه چیزی دیده نمی شود، اما صدای فرزند پادشاه به گوش می رسد که خطاب به ما از سختیِ راه و از پیویستن به اتحاد ماه تاریک سخن می گوید.

هیچ کس حق ندارد از دروازه بگذرد و پا روی راهروی منتهی به مقبره بگذارد. او در حقیقت کوچکترین پسر پادشاه است با چهره ای دختر گونه اما صدایی مردانه، پاهایی بلند شبیه به هشت پا و نقابی طلایی مانند خورشید. اگر از دروازه عبور کنیم، او را بسیار خشمگین خواهیم یافت که قهرمان را وعده مرگ می دهد.

برجسته ترین ویژه گی این باس فایت، در طراحیِ محیط مبارزه است. راهروی باریک و بلند منتهی به مقبره ناگهان جادو می شود و بی انتها بنظر می رسد. گویی پایانی ندارد و هرچه جلو می رویم راهرو با ستون ها و پنجره هایش تکرار می شود. موسیقی عجیب و غریب است! ضرب آهنگ آهسته ای دارد و حسی آرام و مرموز را القا می کند. حرکات باس آرام و با وقار است اما خطرناک و کُشنده. ضربات او محدود هستند، گوی های جادویی که آرام آرام به سمت قهرمان می آیند، موجی مهیب که مستقیم شلیک می شود و دفاع کردنش هم سخت است، گاهی نیز تیرهایی کوچک اما پُر تعداد که در چندین شلیک متوالی و سریع رها می شوند. برای ضربه زدن به باس باید مدام و به سرعت در امتداد پرسپکتیو راهرو بدویم، که در این حالت بخش زیادی از نفَس و استقامت مان نیز تحلیل می رود. هنگامی که به باس می رسیم فقط فرصت یک یا دو ضربه داریم و او به سرعت با جادو ناپدید شده و در فاصله ای دورتر دوباره ظاهر می گردد.

در مسیری بی انتها سوی باس دویدن، حسی مانند یک سراب بی انتها را القا می کند که بسیار گیرا و البته جنون آمیز است.

 

2. Gwyn Lord of Cinder ، ارباب خاکستر

به پایان بازی و "اجاق آتش آغازین" رسیده ایم. شمایل شوالیه های وفادار پادشاه "گوین" که به شکل سایه روی دیوارها افکنده می شوند ما را در شاعرانگیِ فضا فرو می برند. زیر آسمان تاریک و فضای غیر قابل وصفِ محیط پایانی حرکت می کنیم و از تپه های خاکستر می گذریم. دیدن گوین با آن وضعیت رقت آور و دردناک که خود تبدیل به Undead شده واقعا تکان دهنده است! مردی که روزی اربابِ انوار خورشید بوده و حال تنها اربابِ خاکسترهاست و درمانده و مفلوک کنار اجاقی سرد ایستاده است.

اینکه در باس پایانی، جایی که قرار است نقطه اوج بازی باشد، یک سولوی ساده ی پیانو بشنویم واقعا عجیب است! چنین کاری فقط از یک نابغه برمی آید. نوای موسیقی ظریف و اندوهگین است و بغضی که دارد آدم را از پا در میاورد. این نبرد زیبا از حماسه و شکوه نیز می گذرد و به درون حسی عمیق از شعر و احساس فرو می رود، تصویر او در حالی که دیگر امیدی ندارد و اندک شوالیه های وفادارش نیز در آتش سوخته اند قلب انسان را از جا می کَنَد.

مبارزه با باس هیجان انگیز و بیاد ماندنی است. نبردی زیبا و نفس گیر، ترانه ای حزن انگیز از ضربات شمشیر و زبانه های آتش. حرکات او بسیار سریع و نیرومند است. ناگهان از فاصله دور با یک راش سریع سوی قهرمان حمله ور می شود و گاهی می ایستد و در نبردی تنگا تنگ شمشیر آتشینِ خود را بالا می برَد و با ضربات پی در پی نفسِ ما را در سینه حبس می کند.

اینجا عرصه سکوت و نیایش است، ساحتِ اندوه و تنهایی انسان با خود. آتشی که بر خاکسترهای سرد مانده و آرام آرام می سوزد هرگز دود نمی کند و صدای بلندی ندارد، اما سوزی که با اوست تا مغز استخوان فرو می رود.

 

1. Great Gray Wolf Sif ، شمشیر شوالیه در میان آرواره هایِ نگهبان خاکستری

منطقه Darkroot Garden، باغی است تاریک و مرموز با رودخانه ای سرد و درخت های سبزی که در سکوتی گیج کننده آرام گرفته اند. قصر سرزمین در روشنایی روز می گذرد، اما هنگامی که وارد باغ می شویم، شب است و ماه در آسمان دیده می شود! گویی به ورطه ای دیگر آمده ایم که میان خواب و بیداری معلق است. به درون باغ تاریک قدم می گذاریم، زیر نور نقره ای و جنون انگیز ماه به آنسوی پُل بزرگ می نگریم و دروازه ای عظیم می بینیم که در میان تاریکی به زحمت دیده می شود و نور سفید خفیفی از میان آن سوسو می زند.

دروازه را می گشاییم و داخل می شویم، میدانی دوار می بینیم که دور تا دورش را درختان و آبشار های کوتاهی گرفته اند. در وسط میدان مقبره شوالیه آرتوریاس قرار دارد. نزدیک می شویم، دستمان را سوی شمشیر افسانه ی او بلند می کنیم که ناگهان گرگی غول پیکر و با ابهت را بر فراز مقبره می بینیم . "سیف" خاکستری رنگ و بسیار بسیار زیبا با چشمانی رعب آور، با یک حرکتِ سریع شمشیر شوالیه را در میان آرواره هایش می گیرد و رو در روی ما می ایستد. این گرگِ زیبا یار وفادار آرتوریاس است و نگهبان مقبره ی او. حال نگاه دوربین تغییر می کند و او را رو در روی ما با زاویه ای تند از پایین به بالا نشان می دهد، اینجا عظمت و شکوه او دوچندان به چشم می آید، زوزه ی بلندش در جنگل می پیچد و مبارزه آغاز می شود.

موسیقی اینجا به شدت با حسِ فضا هماهنگ است. صدای آواز آرام و حزن انگیز گروه کُر شنیده می شود. ملودی ها از فضایی حماسی ناگهان به درون حزن و اندوه می غلطند، سپس یک سکون و بعد ضربات آرام آرشه بر روی ویلون با حسی مانند رویاهای معصومانه از آواز بازیگوشانه ی یک کودک، بعد همه چیز دوباره در شکوه فرو می رود و سپس باز آواز مرموز زنان تکرار می شود. این باس فایت یک خلق هنری بی نظیر است. فضا از رئالیسم و منطق فاصله می گیرد، عجیب است که یک گرگ غول پیکر، پنجه ها و دندان های درَنده اش را رها کند و با شمشیری در دهانش بجنگد! این دیگر حتی سورئال هم نیست. یک جور صُنع است که در حقیقت حتی از آفرینش هنری هم فراتر می رود.

مبارزه با زیبایی و شکوه هرچه تمام تر ادامه می یابد. حرکات باس نرم و سریع، و هیبتش به حدی است که از مبارزه با او احساس شرم می کنید. ناگهان حمله ور می شود و شمشیر را در میان دهانش محکم بر سر قهرمان فرود می آورد، گاهی عقب می نشیند و حرکاتش مانند پَر سبُک و آرام است، گویی که جایی میان خواب و بیداری ایستاده. لحظات پایانیِ باس فایت آنقدر سرشار از احساس است که دیگر فراتر از تحمل می رود. گرگ خاکستری با شور و وفاداری تا پای مرگ برای دفاع از مقبره یار و اربابش می جنگد، زمانی که چیزی به خالی شدنِ نوار سلامتی اش نمانده، پایش زخمی می شود و لنگ لنگان حرکت می کند، سپس روی زمین می افتد و تا مرگ چند نفس یشتر فاصله ندارد، اما همچنان که در حال مرگ دست و پا می زند سر خود را تکان می دهد و با شمشیر در میان دهانش ضربه می زند. لحظه ی مرگ او، دمی از افسوس و شکوه و زیبایی و اندوه است که وصفش بیش از این از حد توان من خارج است.

تا عمر دارم هرگز این صحنه از خاطرم نخواهد رفت:

در باغی تاریک ایستاده ام و زیر نور ماه، گرگی خاکستری می بینم با شمشیری در میان آرواره هایش..

منبع متن: pardisgame