گرچه در زندگی معمولاً جدیدِ هر چیزی بهتر است، مخصوصاً که آن چیز وابسته به تکنولوژی باشد، اما در مورد بازی ها می توانیم استثنا قائل شویم. این طبیعتاً به این معنا نیست که بازی های امروزی جذابیتی ندارند، اما حس نوستالژی حس عجیبی است! قشر گیمر قشری است که تابستان و زمستان‌‌اش را پای […]

روزی روزگاری: خوب، بد، اورجینال | نقد و بررسی بازی Call of Juarez: Bound in Blood

گرچه در زندگی معمولاً جدیدِ هر چیزی بهتر است، مخصوصاً که آن چیز وابسته به تکنولوژی باشد، اما در مورد بازی ها می توانیم استثنا قائل شویم. این طبیعتاً به این معنا نیست که بازی های امروزی جذابیتی ندارند، اما حس نوستالژی حس عجیبی است! قشر گیمر قشری است که تابستان و زمستان‌‌اش را پای بازی های محبوبش گذاشته و تقریباً از هر چیز مهمی زده است تا بتواند کمی بیشتر بازی کند. تار و پود ما با بازی هایمان عجین شده و طبیعی است که هر بازی را که پس از مدتی بازی می کنیم، حسی را در داخلمان زنده کند، مخصوصاً که با آن بازی بیش از حد نرمال وقت گذرانده باشیم. یکی از بازی هایی که شخصاً ساعت ها پایش نشسته ام و برایش وقت گذاشته ام، بازی Call of Juarez: Bound in Blood است که در این قسمت از روزی روزگاری به سراغ آن رفته ایم. بازخورد این بخش به گونه ای بوده است که می توان به راحتی فهمید شما هم مثل ما به این حس نوستالژی اعتیاد خاصی دارید! پس با این قسمت از بخش روزی روزگاری نیز با من و گیمفا همراه باشید.

هنگامی که Call of Juarez: Bound in Blood به بازار آمد، بازی خاص دیگری با تم غرب وحشی وجود نداشت، البته نه اینکه نباشد، اما نه در این سطح. تنها رقیب این نسخه از Call of Juarez شماره ی پیشین خودش بود که توانسته بود توجه بسیاری را به خود جلب کند و این شماره با پیشرفت های بسیار زیادی نسبت به نسخه ی قبل به بازار آمده بود. معمولاً گیمرها یوبی سافت را به خاطر بازی های مثل Prince of Persia، اساسینز کرید و اسپلینتر سل دوست دارند، اما چیزی که یوبی سافت را در آن سال ها در چشم من خیلی بالا برد و باعث شد که پس از آن، نام یوبی سافت برایم مانند یک مهر اعتبار باشد (که متاسفانه در سال های بعد این حس را برایم از بین برد)، نامش در صفحه های آغازین این بازی به عنوان ناشر بود. Bound in Blood انصافاً بازی خاص و اورجینالی بود. این را در نظر بگیرید که در سال ۲۰۰۹ هنوز Red Dead Redemption منتشر نشده بود و هنوز یکی از بهترین بازی های تاریخ، در مورد غرب وحشی و داستان هایش نبود و کلاً هم در آن زمان بازی های زیادی نبودند که درباره ی این موضوع ساخته شوند. برای کسانی مثل من که عاشق فیلم هایی مثل «بخاطر چند دلار بیشتر» و «خوب، بد، زشت» بودند، این بازی حکم طلا را داشت؛ کاراکترهایی به شدت وسترن، داستانی پر از خشونت، خیانت، عشق و طمع و هر چیز دیگری که در فیلم های نامبرده وجود داشت، اسب و از همه مهم تر دوئل بازی را برای این قشر به یک تجربه ی بی نظیر تبدیل می کردند. از طرف دیگر در آن سال ها جهان های بازی آنلاین و آفلاین کاملاً جدا از هم بودند و وجود بخش آنلاین برای یک بازی، حالت پیش فرض محسوب نمی شد و به نوعی می توان گفت امتیازی بود که افراد بیشتری به واسطه ی آن بازی را بخرند و زمان بیشتری را در آن بگذرانند و Bound in Blood بخش آنلاین جذاب و معتادکننده ای داشت. شماره های بعدی بازی اما به این اندازه نتوانستند خوب عمل کنند و یا محبوب شوند. بعد از Bound in Blood بازی The Cartel منتشر شد که سری Call of Juarez را به دنیایی جدیدتر می آورد و متاسفانه این بازی با نقدهای بسیار منفی مواجه شد. Gunslinger نیز بعد از Bound in Blood به بازار آمد که بازی بسیار خوبی بود و نقدهای مثبتی هم دریافت کرد، اما تجربه ی بد The Cartel برخی ها را ترسانده بود و به دلایلی Gunslinger نتوانست محبوب تر از Bound in Blood شود. به هر حال، بدون مقدمه ی بیشتر بیایید نگاهی به این بازی فوق العاده داشته باشیم و در دهمین سالگرد انتشار این بازی، آن را از زیر نظر بگذرانیم.

وقتی حرف از Bound in Blood می شود، ابتدا باید به داستان فوق العاده ی آن اشاره کنیم. داستان در آن سال ها اهمیت بسزایی در فروش و محبوبیت یک بازی داشت و Bound in Blood توانست یکی از بهترین داستان ها را ارائه دهد. طرفداران در نسخه ی اول بازی با Ray McCall آشنا شده بودند که فردی مذهبی بود و به تبلیغ دین مسیحیت می پرداخت و به این ترتیب، Bound in Blood با سوپرایزی جالب برای آن ها شروع شد و متوجه شدند همین Ray که الآن برای ما ادای آدم های خوب را در می آورد، اول برای خودش آدمکش قهاری بوده! نه تنها او، بلکه برادرش توماس هم در آدم کشی حرفه ای است و تقریباً هیچ کس نمی تواند جلوی برادران مک کال بایستد. داستان Bound in Blood، داستان چندین سال قبل از بازی اصلی را روایت می کند و از اینجا می شد حدس زد که آخر داستان به کجا می رسد و Ray چگونه به یک مبلغ دینی تبدیل می شود و این موضوع نه تنها باعث مردن انگیزه ی شما برای ادامه ی بازی نمی شد، که حس کنجکاوی تان را هم بر می انگیخت. به اضافه ی اینکه Bound in Blood پر است از چیزهایی که یک محصول وسترن باید داشته باشد. اول از همه رابطه ی برادران مک کال که به خوبی در یک دنیای وسترن تعریف شده. رِی، انسانی بی اعصاب، شوخ، خشن و بالهوس است که برای هر تصمیم گیری اش بیشتر از ۵ ثانیه فکر نمی کند و بیشتر مرد عمل است تا تفکر! در مقابل، توماس با اینکه کله شقی های خودش را دارد (به هر حال یک آدمکش حرفه ای در غرب وحشی است!)، اما آرام تر و سنجیده تر از ری عمل می کند و در کار خود جدی تر است. اینکه چگونه این دو برادر از دو فرد معمولی به دو تا از به قول معروف Wanted ترین افراد غرب وحشی تبدیل می شوند و چگونه طمع پول و عشق به یک دختر باعث می شود برادری شان تحت تاثیر قرار گیرد دیدنی است و می تواند هر کسی را تحت تاثیر قرار دهد. از طرف دیگر، رابطه ی این دو برادر شاید چیز بسیار خاص و جذابی باشد، اما بازی فقط به این ها اکتفا نکرده و کل فضاسازی و مجموعه بسیار وسترن است. وجود سرخپوست ها و رابطه تان با آن ها، بارهای داخل شهر، اسب سواری (که بیشتر به موتورسواری شباهت دارد!) و مفاهیمی مثل طمع و حرص، دوستی و خیانت، صلح و جنگ، مفاهیمی هستند که بازی را از سایر شوترهای اول شخص تا حدودی جدا کرده می کرد. حالا همه ی این ها را با صداگذاری عالی کاراکترها و میان پرده های دیدنی هم ترکیب کنید، نتیجه اش می شود Bound in Blood. در بخش داستان و روایت واقعاً می توان گفت این بازی ایرادی نداشت و می توانست نمره ی کامل را بگیرد.

اما در بخش گیم پلی هم Bound in Blood با وجود اشکالات اندکی که داشت، یک شوتر روان و نوآورانه بود. اصلی ترین شاخصه ی بازی در بخش گیم پلی، تفاوت قابلیت های رِی و توماس است. همانطور که توضیح دادم توماس شخصیتی آرام تر دارد و سنجیده تر رفتار می کند، بنابراین سبک بازی او چیزی مابین اکشن و مخفی کاری است، در صورتی که رِی بدون تعارف حمله می کند و هر چیز را که جلوی چشمانش باشد گلوله باران می کند. توماس در استفاده از رایفل مهارت خاصی دارد و می تواند برای کشتن بی سر و صدای افراد، چاقو پرتاب کند. همچنین او استاد تیر و کمان است و نیز با استفاده از طنابش می تواند از در و دیوار بالا برود. در سمت دیگر ماجرا، رِی را داریم که قابلیت حمل اسلحه های سنگین مثل Gatling Gun را دارد، می تواند با هر دو دست هفت تیر هایش را بچرخاند و مهارت خاصی در شکستن درها و پرتاب دینامیت و کوکتل مولوتوف و مانند آن دارد. همچنین هر دو برادر چیزی به نام حالت تمرکز یا Consentration Mode دارند که شبیه به هم است، ولی کمی قلق اش با هم فرق می کند؛ وقتی از حالت تمرکز رِی استفاده می کنید باید روی هر کسی که جلوی چشمتان است چند تا نشانه بگذارید تا وقتی زمان این حالت به پایان رسید رِی همه را آبکش کند. در مورد توماس قضیه این است که فرد به فرد عمل می کند و باید نفر به نفرشان را نشانه بگیرید تا هر کدام را با یک گلوله از پا در بیاورد. از آنجایی که حالت داستانی بازی کوتاه است و حدود هفت، هشت ساعت بیشتر طول نمی کشد، این همه مکانیزم ساده ولی جذاب، بازی را بسیار سرگرم کننده می کنند. همچنین طراحی مراحل چیزی کم ندارد و هر صحنه ای که در فیلم های وسترن دیده اید، مشابه اش در Bound in Blood هم وجود دارد. از کلیساهای سفید و تیراندازی های درونش گرفته تا بار و خیابان اصلی شهر. همچنین مراحلی مانند تعقیب و گریز، استفاده از تیربار و مانند آن باعث شده اند بازی چیزی از نظر ایده کم نداشته باشد. همانطور که گفتم اکشن بازی نیز بسیار روان است و هیچ گاه حس نخواهید کرد که دارید با یک بازی خشک سر و کله می زنید. گرچه باید قبول کرد که اسب سواری در Bound in Blood یکی از مسخره ترین اسب سواری های کل بازی هاست و بیشتر به این شباهت دارد که دارید موتور یا ماشین می رانید. اسب ها بسیار حرف گوش کن هستند و سرشان را به هر طرف که می کشید خیلی ناگهانی به همان سمت می پیچند و وقتی افسار آن ها را می کشید و می خواهید پیاده شوید، انگار پایتان را روی ترمز ABS گذاشته اید! البته با توجه به زمان ساخت بازی و سبک آن که اول شخص است و نمی تواند هیچ گاه حس اسب سواری را مانند یک عنوان سوم شخص القا کند، این موضوع تا حدی قابل بخشش است، ولی باز هم نمی توان از خنده دار بودن موضوع صرف نظر کرد!

اما مهمترین نکته درباره ی گیم پلی، دوئل های آن است. چیزی که حتی سال ۲۰۱۰ که رد دد ریدمپشن هم به بازار آمد نتوانست لذت آن را تکرار کند، همین دوئل ها بود. این بخش در پایان برخی مراحل به عنوان باس فایت قرار داده شده بود و با اینکه بازی باس فایت هایی به شکل های دیگر هم داشت (برای مثال مبارزه با فرد مورد نظر در کوه های اطراف شهر و قایم موشک بازی کردن با او که بسیار هم دلچسب بود)، دوئل به عنوان شاخصه ی اصلی Bound in Blood و نوآوری اش در بخش گیم پلی به حساب می آمد. در هر دوئل باید قدم های خود را با دشمن تان تنظیم می کردید و با او در یک جهت می چرخیدید تا همیشه در یک زاویه ی مناسب برای شلیک باشید. سپس ساعت به صدا در می آمد و طی یک صحنه ی آهسته باید اسلحه را از کمر خود کشیده و به طرف شلیک می کردید. روان بودن بازی در این دوئل ها واقعاً مثال زدنی بود و بازی هیچ مانعی پیش روی شما قرار نمی داد که باعث کمتر شدن لذت این بخش شود. در واقع کنترل بازی، از سیستم تیراندازی و دوئل اش گرفته تا سنگرگیری خودکار، همگی عالی کار شده بودند.

بخش چندنفره ی بازی در ۵ مُد و ۸ نقشه دنبال می شد. البته نوآوری خاصی در این بخش وجود نداشت و همان Team Death Match یا Free for All و فتح پرچمی بودند که در بازی های دیگر هم دیده بودیم، اما اینجا به شکل وسترن پیاده سازی شده بودند. از آنجایی که زمان زیادی در بخش چند نفره ی این بازی صرف کرده بودم، باید بگویم این بخش افراد متقلب هم زیاد داشت، برای مثال یکی می آمد و با سرعت نور از مقابلتان رد می شد و انگار نه انگار که یک خشاب گلوله ی رویش خالی کرده اید، دلش نمی خواست بمیرد! اما در کل اگر سرور درست حسابی پیدا می کردید که پر هم می شد، این بخش هم بسیار لذت بخش بود. در هیچ یک از حالات بازی بیش از ۱۲ نفر نمی توانستند بازی کنند که برای سال ۲۰۰۹ بد هم نبود اما می توانست بیشتر هم باشد.

بازی ایرادات جزئی هم در این بخش داشت. یکی از ایرادات آن، آسان بودن بازی بود که افراد کمی حرفه ای تر می توانستند آن را با درجه ی سختی «سخت» شروع کنند و همچنان چالشی حس نکنند. حتی بازی در درجه ی «بسیار سخت» هم چیز وحشتناکی نبود و پس از کمی تجربه ی آن می توانستید بر این بخش هم راحت مسلط شوید. اما همه ی این آسانی به دلیل سیستم فوق العاده ی چک پوینت ها و تصمیم سازندگان بر آسان ساختن Bound in Blood نبود، بلکه بخشی از آن به هوش مصنوعی نه چندان جالب بازی برمی گشت که عده ای از دشمنان مانند احمق ها با یک الگوی خاصی عمل می کردند و مثل باقلوا خودشان را در تیررس گلوله های شما قرار می دادند. یا هیچ استراتژی دومی برای حمله نداشتند و راحت می شد آن ها را کشت. (البته از چند تا کابوی که کل روزشان را زیر آفتاب و یا در بار ها می گذرانند چه انتظاری می شود داشت؟!). گرافیک فنی بازی هم بر خلاف گرافیک هنری اش می توانست بهتر باشد. فراموش نکنیم در همان حوالی سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ بازی های مثل Grand Theft Auto IV، رزیدنت اویل ۵، اساسینز کرید ۲ و Batman: Arkham Asylum را داشتیم که یکی از یکی در زمینه ی گرافیک فنی خفن تر بودند و Bound in Blood واقعاً با این عناوین رقابت نمی کرد.

گرچه گرافیک هنری و فضاسازی آن در نوع خود بی نظیر بود. همانطور که بالاتر گفتم، هر محیط وسترنی که فکرش را بکنید در بازی وجود داشت و همگی هم خوب ساخته شده بودند. کلیساها، فضای باز، بارها، میدان شهر و اصطبل ها. موسیقی بازی نیز به این فضاسازی کمک شایانی می کرد و واقعاً نمی توان قطعه های زیبای مکزیکی و لاتین این بازی را فراموش کرد. حتی صدای تم بازی همچنان از خاطرم نرفته است. صداپیشگی کاراکترها، به خصوص برادران مک کال عالی بود و هر کاراکتری لحن و حالات خاصی داشت. این حالات در مورد دشمنان هم وجود داشتند و هر کدام از آن ها حس خاصی به شمای مخاطب منتقل می کردند.

در کل باید بگویم Call of Juarez: Bound in Blood از بازی هایی بود که فقط چند قدم با شاهکار شدن فاصله داشتند و نیز از آن بازی هایی که هر چه بیشتر زمان گذشت، همه بیشتر متوجه شدند که چه عنوان جالبی است. بنابراین اگر می خواهید سری به یک بازی قدیمی بزنید و تجدید خاطره کنید، Bound in Blood یکی از بهترین گزینه های موجود است. اینجا کوتاه بودن بازی هم عاملی است که می تواند شما را تشویق کند تا اگر آن موقع بازی را از دست داده اید، الان به سراغش بروید.

 

منبع متن: gamefa