بررسی قسمت چهارم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones

"به قلم یاسین رئوفی"

سمفونی مرد‌گان در میان نفس‌ اژدها

چشم در برابر چشم. سرانجام این بازی کودکانه به یک دعوای نفس‌گیر و پر‌هیاهو تبدیل شد که بینندگان مدت‌ها بود که انتظارش را می کشیدند. البته این ستیز فقط درمیان مخلوقات "جرج مارتین" شکل نگرفت، بلکه تَرکِش آن به شبکه‌ی HBO و کارکنان آن هم اصابت کرد. به لطف گروهی از هکر‌های موقعیت سنج، قسمت چهارم سریال زودتر از زمان موعود درفضای مجازی منتشر شد و طرفداران و بینندگان "بازی تاج و تخت"هم این فرصت طلایی را از دست ندادند و با کمال میل از آن استفاده کردند.

به هرحال، از شانس HBO، یکی از حساس‌ترین اپیزود‌های سریال به همین راحتی در اختیار میلیون‌ها طرفدار قرار گرفت که هرچند خیلی هم ناگوار نبود، حداقل از ریزش مخاطب خبری نیست و این سریال از همیشه بیشتر مورد حمایت واقع شده‌است.

و اما می‌رویم به سراغ مرور و بررسی قسمت چهارم، "غنائم جنگی"

به طور کلی، در این قسمت شاهد ریتم سریع و پرتنش‌تری نسبت‌ به قسمت‌های پیشین این فصل بودیم؛ تا جایی که به نظر می‌رسید خیلی زود به اتمام رسیده و ما هنوز چیزی ندیدیم! (به لطف آن ده دقیقه‌ی پایانی که در ادامه به آن خواهیم پرداخت)


موقعیت‌ استراتژیک قلمرو‌های فرمانروایی بیشتر از گذشته حساس و تحت فشار قرار گرفته‌ است. نقشه‌هایی که قرار است بدون هیچ دردسری عملی شوند و هدف‌هایی که قرار است به هر طریقی که شده به نتیجه‌ی مطلوب برسند. همانطور که پیش‌بینی می‌شد سریال از لحاظ داستانی متمرکزتر و متراکم‌تر شده است و اکنون اکثریت شخصیت‌های محوری آن در دو جبهه‌ حضور دارند.

اتحاد یخ و آتش خیلی زودتر از آن چیزی که فکر می‌کردیم رخ داده است. "جان اسنو" و "دنریس تارگرین" تا حدودی متوجه شده‌اند که به یک اندازه به یک دیگر نیاز دارند و سعی می‌کنند غرور بی‌مورد خود را کنار بگذارند. پس از بحث و جدلی که میان این دو بر سر موافقت پادشاه شمال بودن جان و زانو زدن مقابل دنریس شکل گرفت، اسنو تصمیم می‌گیرد دنریس را متقاعد و آگاه سازد.

او برای دنریس داستان یکی از قدیمی ترین پدیده‌ه و رفتارهای جهان را نقل می‌کند. "اتحاد"

یکی از بهترین سکانس‌های سریال نیز بی‌شک سکانس مربوط به غار است. خطر "وایت‌واکر‌ها" جدی و نزدیک است. دنریس پس از مشاهده‌‌ی داستان‌های حکاکی شده انسان‌های اولیه و وایت‌واکرها بر روی دیوار غار، اعتماد و باورش نسبت به داستان افسانه‌ای جان بیشتر شده است، اما طبیعت و ذات یک اژدها به این نیست که تا آخر عمرش رام باشد، زمانی که خشم به سراغ دنریس بیاید چاره‌ای جز نمایان کردن ذات واقعی‌ خود ندارد. مادرِاژدها تشنه‌ی انتقام است.

همانطور که گفته شد، داستان در این فصل به سرعت در حال متصل کردن خطوط داستانی به یکدیگر است و پس از "برن استارک"، اکنون "نوبت آریا استارک" است که به خط داستانی شمال ملحق شود. پس از طی کردن مسیرهای پر پیچ و خم و تجربه‌ی اتفاقاتی وحشتناک و درعین حال سرنوشت ساز، "آریا"موفق می شود تا به جایی که به آن تعلق دارد یعنی "وینترفل" باز گردد و "سانسا" و "برن" را ملاقات کند. سکانس دیدار "آریا" و "سانسا" در قیاس با سکانس مربوط به دیدار "سانسا" و "برن" گیراتر و بهتر بود، احساسات را بهتر منتقل می‌کرد و با بازی بهتری نیز همراه بود.

جدای از این کماکان یکی از مهمترین عناصر جهان داستانی سریال، در وینترفل اوضاع پوچ و خنثی‌ای را سپری می‌کند! "لیتل فینگر" احتمالا در حال حاضر مبهم‌ترین شخصیت سریال است، زیرا تمامی شخصیت‌ها برای یک هدف در حال مبارزه هستند اما سیاست "لیتل فینگر" هنوز مشخص نیست. سانسا کماکان برای نزدیکی به او مخالف می‌کند اما بعید است لیتل فینگر به این راحتی از دستیابی به هدفش دست بردارد. احتمالا در آینده یکی از نقاط غافلگیرکننده‌ی سریال، نقش لیتل فینگر در تحولات آینده شمال است. در اینجا هم حیف است که به یکی از بهترین سکانس‌های این قسمت یعنی دیدار برن و لیتل‌فینگر اشاره نکنیم! او با همان قدرت سخن‌وری و سیاست‌ورزی خاصش در حال صحبت از هرج و مرج جهان است اما برن دیالوگ مشهور خودش را به او می‌گوید: "هرج و مرج نردبان است!"

همچنین در خط داستانی شمال، نکته جالب این است که برن و آریا دستخوش تغییرات و دگرگونی‌های بسیار زیادی شده‌اند که آن‌ها را برای اهدافی حیاتی‌تر از نشستن بر روی صندلی و دستور دادن آماده کرده است. این درست برخلاف برخلاف وضعیتیست که برای سانسا وجود دارد. او همچنان دختری نحیف و مبادی آداب رسوم است. هرچند که به نظر می‌رسد چندان از موقعیت خود راضی نیست. حداقل می شود این را در نگاهش، زمانی که به هنرنمایی‌های خواهر کوچک‌ترش  در مبارزات تمرینی مشاهده نمود. 


در سریال های پربیننده و اصولا در هرسریالی، سازندگان همواره در تلاش هستند تا برای جذب مخاطب بیشتر، یک سری از وقایع و رخدادهای دیوانه وار را چنان کوبنده و غیرمنتظره در برخی از اپیزود‌های سریال پیاده سازی کنند تا مخاطب به وجد بیایید و تشنه‌ی دیدن ادامه‌ی سریال باشد.

خوشبختانه چنین اتفاقی بالاخره در این قسمت از بازی تاج و تخت رخ داد و استارتش زده شد. در ده دقیقه‌ی پایانی سریال، ناگهان یک فروپاشی عظیم (و پرخرج) ایجاد می شود. جدال میان "جیمی لنیستر" و لشکرش و دنریس تارگرین اژدها سوار به همراه چندصد نفر از یارانش که تشنه‌ی به خون لنیسترها و هم پیمان هایشان هستند. 

سازندگان سریال مانند اکثر مواقع. ثابت کردند که اگر بخواهند، می توانند همه چیز را در لحظه و به صورت آنی نابود و دستاوردهای درون سریال را در ده دقیقه مانند مالی باد آورده به باد دهند. (1) طراحی این سکانس نبرد نیز فوق‌العاده بود، فوق‌العاده از این جهت که بخوبی توانست ابهت و تاثیرگذاری بالای اژدها در جنگ را به مخاطب قرن بیست و یکمی خود انتقال دهد. به لطف اژدهای دنریس، میدان جنگ تبدیل به جهنمی سوزان شد و در این میان جانِ خیلی از افراد از جمله جیمی لنیستر به خطر می افتد. سکانس‌های پرتنش که به زیبایی کارگردانی شده‌اند و به همراه ریتم و موسیقی بسیار مناسب همه و همه درکنار یک دیگر باعث شده‌اند تا ما یکی از بهترین ده دقیقه های پایانی کل فصل‌های این سریال را مشاهده کنیم. 

پیش بینی و نکات بسیار زیادی را می‌توان راجع به این فصل انجام داد و گوشزد کرد. اما با توجه به اینکه فصل هفتم (برخلاف فصل های پیشین که هرکدام ده قسمت بودند) هفت قسمت است، پس باید قاعدتا منتظر اتفاقات بسیار مهم و هیجان انگیزی در این سه قسمت پایانی باشیم و سریال نیز کماکان این ریتم سریع خود را ادامه می‌دهد.

هرچند نباید فراموش کرد که تا الان هم غافل گیری‌های زیادی را مشاهده کرده‌ایم اما هنوز از یکی از بزرگ ترین برگ برنده‌های سازندگان سریال در این فصل رونمایی نشده است یعنی وایت واکرها. ظاهرا سازندگان هم قصد دارند ما را مشابه به افراد درون سریال از این موجودات غافل سازند. اما چیزی که تا حدودی مشخص و منطقی به نظر می‌رسد این است که پرونده‌ی جنگ های داخلی و درگیری های شدید میان قلمروهای این سرزمین در این فصل بسته خواهد شد تا ما هرچه زودتر شاهد قیام نایت کینگ و وایت واکرها باشیم که یقینا سرنوشت آن در فصل پایانی مشخص خواهد شد.

در نهایت نباید فراموش کنیم که این بازی تاج و تخت است، نبردی بین خاندان‌های مختلف برای دستیابی به تخت آهنین، نبردی که همیشه بر پایه غافلگیری و خیانت و جنگ‌های خونین بوده است. احتمالا این روند در اپیزودهای پایانی فصل جاری به دیوانه‌کننده‌ترین سطح خود خواهد رسید!

 

* (1) : بازی با کلمه و نام اپیزود چهارم : spoils Of War  (غنایم جنگی)

در پایان اکنون با گذشت 72 ساعت از قسمت چهارم، احتمالا طرفداران سریال همگی موفق به تماشای آن شده‌اند. اما دیدگاه شما در مورد قسمت چهارم چیست؟ و البته تئوری‌های داستانی شما برای قسمت‌های آینده چگونه است؟ از نظر شما پایان این قسمت، به نوعی پایانی بر پیروزی‌های لنیسترها بود و یا در آینده شاهد غافلگیری‌هایی بر علیه دنریس طوفان‌زاد خواهیم بود؟ خوشحال می‌شویم نظرات و تئوری‌های داستانی خود را به اشتراک بگذارید ...

منبع متن: pardisgame