اگر خاطرتان باشد، چند سال قبل طرحی را در پردیس‌گیم اجرا کردیم که در آن نویسندگان سایت پا به پای کاربران، تحربیات خود را به اشتراک می‌گذاشتند. مشکل این است که دایره‌ی بحث‌ها و گفتگوی ما در مورد بازی‌ها صرفا در اخبار و مقالات خلاصه می‌شود اما چرا خود ما از تجربیات جالبمان برای سایرین نگوییم؟

هدف از این طرح و بازآفرینی آن نیز دقیقا همین است؛ هر هفته ما شنبه‌ها به سراغ شما می‌آییم و از تجربیات سرگرم‌کننده خود در هفته‌ی گذشته می‌گوییم، حالا می‌خواهد گیم باشد و یا فیلم و سریال و حتی کتاب!؛ اینجا محلی برای بحث دوستانه میان ما خانواده پردیس‌گیم است. پس با قسمت اول آن همراه باشید و در پایان منتظر اشتراک‌گذاری تجربیات شما هستیم ;)

احسان عباسی نسب - نویسنده و منتقد پردیس‌گیم

پروفایل من - وبلاگ من

هفته گذشته برای من بیشتر در دنیای بی‌پایان بازی‌های مستقل گذشت و در کنار تجربه اثر جدید نینجا تئوری، Hellblade، دو تا بازی جالب انتخاب کردم که الحق و الانصاف به شدت خوش‌ساخت بودن و حسابی سرگرم کننده. اولین بازی، Dead Cells بود که عملا برای من حکم بلادبورن دو بعدی رو داشت و به هر دری ‌می‌زد تا خونم رو بریزه ( و خب هر بار هم موفق می‌شد لعنتی!) زیاد نمی‌خواهم در این فضای محدود روی بازیش مانور می‌دهم و همه‌چیز رو موکول می‌کنم به مقاله‌ای که در موردش نوشتم و قراره بزودی بره روی سایت. با همه‌ این حرف‌ها باید اعتراف کنم بر خلاف ظاهرم در تصویر، هفته‌ای که گذروندم بیشتر از این‌که قرار بود خونین و اعصاب خردکن بگذره، یه‌جورایی خندوانه‌ای و فان گذشت!

 دلیلش هم تجربه اعجوبه‌ای به نام Manual Samuel‌ بود که باور کنید هنوز هم وقتی بهش فکر می‌کنم، یک درد عجیبی سراغ فکم میاد. Manual Samuel (که من دوست دارم "ساموئل بی‌اختیار" بخونمش) داستان یه آدم بی‌عرضه به اسم ساموئله که دست بر قضا ژن خوبی از پدر و مادرش به ارث برده و از همون شب تولدش، به همه جا رسیده! اما همین دست و پا جلفتی بودنش یه روز کار دستش میده و حین گذر از خیابون و رسیدن به نامزدش با یه اتوبوس تصادف می‌کنه و یه راست میره اون دنیا. اونجاست که قبل از وارد شدن به جهنم، طی یه آشنایی و معامله با "مرگ" (ایشون هم از نظر خنگ‌ بودن دست کمی از ساموئل نداره) به دنیا برمیگرده و باید تلاش کنه بدون اینکه بمیره (با هدایت کامل شما) از پس ماجراهایی که سراغش میاد، سالم عبور کنه.

این خلاصه داستان چه جذبتون کرده باشه چه نه، در هر صورت تجربه اون رو اکیدا پیشنهاد می‌کنم. فی‌الواقع "ساموئل بی‌اختیار" اِند خنده، اِند شیرین بودن، اِند بامزه بودن و اِند سوپرایز کردن است.

سید محمدرضا مجاب - نویسنده و منتقد پردیس‌گیم

پروفایل من

هفته قبل برام هفته‌ی جالبی بود. در  راستای تجربه قبلیم از عناوین مستقل عجیب غریب و ناشناس، نقد و بررسی Nidhogg 2 بهم سپرده شده بود. یه بازی دو بعدی بسیار جالب و اعتیاد‌آور که باید حریفتون رو شکست بدید تا در پایان هر مرحله، افتخار خورده شدن توسط یک کرم بزرگ رو داشته باشید! البته بخش آفلاین بازی نهایتا تو نیم ساعت تموم میشه (اتفاقا یه تروفی داره واسه تموم کردنش زیر 20 دقیقه!) و بقیه‌ی قسمت‌های بازی بخش‌های مولتی‌پلیر آفلاین و آنلاین هست.

میتونم بگم تجربه‌ی Nidhogg 2 با یک دوست یا آشنا ده‌ها برابر لذت بخش‌تر بود و بسیار توصیه‌ش میکنم (امیدوارم تا موقع انتشار این مطلب نقدش هم رو سایت اومده باشه:دی) بازی دیگه‌ای که رفتم AC Freedom Cry بود که برای پلاس‌دارها رایگان شده بود. تنها نکته‌ی مثبت بازی این بود که یادم آورد چقدر از Black Flag بدم میومد و چطور یوبی‌سافت Assassins’s Creed به اون کیفیت و پیچیدگی رو تا اندازه‌ی یک عنوان معمولی پایین آورد.

کار دیگه ای که خیلی وقت بود تو ذهنم بود انجام بدم و این هفته به سرانجام رسید، مشاهده‌ی تمامی فیلمهای هری پاتر بود. من تو دوران کودکی اونقدر به این سری علاقه داشتم که CD سه فیلم اول رو گرفته بودم و تو دستگاه خدابیامرز DVD Playerـمون میذاشتم و چند وقت یک بار نگاه میکردم! (ناگفته نماند که کتاب اول رو اینقدر خونده بودم که رو به تجزیه شدن نهاده بود!) ولی یادمه از فیلم‌های بعد اونقدر خوشم نیومد و کامل هم ندیدمشون (و یه مقدار هم اون تب و تابی که تو 10-11 سالگی برای سری هری پاتر داشتم کم شده بود) و بعد از مدت ها فرصت شد بشینم همه رو از اول ببینم. واقعا چرا اینقدر زندانی آزکابان فیلم خوبیه و چرا فیلمهای بعدی تا این اندازه بد و خسته کننده هستن؟ البته اندینگ فیلم آخر باعث میشه تمام دوران کودکی آدم براش زنده بشه...

کسرا کریمی اصل - سردبیر پردیس‌گیم

پروفایل من - وبلاگ من

آخر هفته سختی بود که با استرس رفتن کوتینیو از لیورپول و سر و کله زدن با همان گلیچ ناجوانمردانه Hellblade گذشت، شب قبل می­تونستم اون بخش رو با یکم دقت رد کنم، ولی از بس خسته بودم که کنسول رو خاموش کردم رفت و صبح دیدم همچین افتضاحی به بار اومده! خلاصه که بشینید نقدش رو بخونید و غافل نباشید از رنجی که بر ما گذشت...

همزمان هم دارم یکی از کتاب­های "اورسولا لگویین" رو که تو فارسی "رویای جورج آر" ترجمه شده می­خونم و "اسطوره" "لارنس کوپ" و "باغ ملی" مرحوم "کوروش اسدی" (یکی از مزایای ترم تابستانی ورداشتن در دانشگاه).

از طرفی هم نسخه ریمیک "کرش بندیکوت" رو با هدف محال پلات کردنش شروع کردم که باید بگم فارغ از نقص های زیادی که تو بازی هست مثل بارگذاری های طولانی و ... کرش بی­نظیره! و خیلی عجیبه که همچین سبکی با این شیوه طراحی مراحل دیگه ادامه پیدا نکرد!

مثلا راچت اند کلانک ها هستند ولی اونها فاز خیلی متفاوتی با کرش بندیکوت و رویکردش دارند!

برای اینکه یادم نره! صرفا یکی از تینزی  های ریمن لجندز باقی مونده برای پلات شده و انتظاری که برای نتایج کنکور علی و اومدنش به تهران گرفتن این پلات لعنتی می­کشیم!

 علی خمسه - نویسنده و منتقد بخش سینمای پردیس‌گیم

پروفایل من

اولین اتفاق مهمی که توی این هفته افتاد، بالاخره پیدا شدن زیرنویس انگلیسی درست و هماهنگ برای Community بود. اگر ندیدید بشدت پیشنهاد می‌کنم.

حتی اگه کل سریال رو هم نمی‌بینید چهارگانه پینت‌بالش رو ببینید (از فصل اول «Modern Warfare»، از فصل دوم «A Fistful of Paintball» و «For a Few Paintballs More»، از فصل شش «Modern Espionage»). همزمان با مرور کردن سریال و نوشتن فیلم‌نامه‌های پشت گوش انداخته شده، بالاخره بازی Fable: Anniversary هم شروع شد.

در کل با وجود اینکه از پیتر مولینیو دل خوشی ندارم (بخاطر دروغ‌ها و قول‌های انجام‌نشده بیش از حدش) ولی نمی‌شه از دیزاین جذاب و داستان عجیب این گیم چشم‌پوشی کرد. به طور کلی بازی‌های Lionhead، بازی‌های جذابی هستند و اینکه بعضی از اون‌ها انحصاری شدن اصلاً خبر خوبی نبود؛ به این دلیله که Fable: Anniversary یک اتفاق بسیار خوشایند بود. دیدن شخصیت‌هایی که بعدآً توی Fable III اهمیت پیدا می‌کنن یا رفتن به مکان‌هایی که بعداً قراره محل خونریزی‌های بیش از حدی بشه واقعاً تجربه‌ی جالبیه.
به جز این چند تا مورد، اتفاق مهم دیگه‌ای نیافتاد. چند تا فیلم دوباره‌بینی شدن مثل Guardians of the Galaxy, Vol. 2 و Logan و چند تا اپیزود از Doctor Who هم دوباره بازبینی شد.

 سینا ربیعی - مدیر اجرایی و نویسنده‌ی پردیس‌گیم

پروفایل من

وبلاگ من

خب اول تشکر کنم از احسان که بانی این طرح جالب بود! هفته قبل بعد از مدت‌ها تصمیم گرفتم سری به DLC‌های دارک سولز 3 بزنم تا دیگه تمام و کمال تجربه‌ام از سری سولز تموم بشه! و خب بهانه‌ی برای رفتن بازی هم بود. با ذکر این مقدمه که کسایی که دارک سولز 3 رفتن و منطقه‌ی مخفی Archdragon peak پیدا نکردن بهتره همین الان بازی دوباره نصب کنن و یکی از بهترین باس‌های تاریخ و حلقه‌های مفقوده داستان دارک سولز 1 ببینن!! باید بگم که دی ال سی دومی یعنی The Ringed City در عین اتمسفر خارغ‌العاده و گیم‌پلی نفسگیر، یکی از سخت‌ترین لوکیشن‌های نسخه سومه!

جدای از این طبق معمول مایحتاج روزانه زندگیم یعنی فیفا و Raibow Six هم در جریان بود! R6 کم کم دارم به لول 85 میرسم و توی FIFA هم اینتر رسیدم به فصل 2020 و خب تونستم عثمان دمبله با 110 میلیون یورو بخرم :دی

و خب حیفه از اپیزود ششم GOT نگم! نمیخوام چیزی اسپویل کنم ولی کاملا قبول دارم که یکی از حماسی ترین اپیزود‌های کل سریال بود ولی انتقادات خیلی جدی به منطق رویدادها چه از لحاظ داستانی، چه زمانی دارم که عمری باشه در نقدم با شما در میوم میذارمش. تا هفته بعد بدرود ;)

دوستان عزیز پردیسی اکنون نوبت شماست. خوشحال می‌شویم از تجربیات جالب خود در هفته‌ی گذشته برای ما و سایر دوستانتان بگویید ... 

منبع متن: pardisgame