تجربه ما از نسخه Early Access بازی Dead Cells
"به قلم احسان عباسی نسب"
تا به حال به این فکر کردهاید که اگر روزی، بزرگانی مانند شناخته شدهترین بازی از سری کسلوانیا یعنی Symphony of the night، بلادبورن و مجموعه متروید را در یک قالب پیکسلی به همراه چند جفت انیمیشن روان و شگفتانگیز ترکیب کنید، چه محصولی به دست میآید؟ خب بگذارید خودم بهتان بگویم: Dead Cells. در مطلب پیشرو میخواهیم به بررسی این بازی مستقل خوش ساخت بپردازیم.
بکش، کشتهشو، یاد بگیر، تکرار کن
Dead Cells یک بازی اکشن پلتفرمر و مترویدوانیا است که فعلا در مرحله Early Access قرار دارد، با این حال تیم سازنده با بهرهگیری از مهمترین ویژگیهای عناوینی که در بالا نام بردم، چنان ساختار محکمی در این بازی به وجود آوردهاند که اغراق نیست اگر بگویم استخوانبندی آن حتی از کاملترین بازیهای این دوره زمانه هم محکمتر است و اگر ایرادهای بنیاسرائیلی را کنار بگذاریم به سختی میتوان نقص و کمبودی در آن پیدا کرد. بد نیست بدانید که Dead Cells در رده عناوین روگ لایک نیز دستهبندی میشود. در این دسته بازیها که ذاتا با واژه "ترحم" بیگانهاند، هیچگونه چکپوینتی وجود ندارد. شما میکشید، کشته میشوید و یاد میگیرید. این چرخه آنقدر تکرار میشود که یا بازی را میبوسید و کنار میگذارید یا سرانجام مانند یک مرد به خط پایان میرسید و احتمالا هم تا ابد حین شنیدن نام بازی مذکور، لبخندی از جنس غرور بر روی لبانتان مینشیند.
بنابراین Dead Cells نیز از همان بازیها است؛ شما باید ساعتها تلاش کنید تا با کمترین اشتباه ممکن طی یازده محیط پیکسلی نفرینشده با دشمنان بجنگید، هیولاها و باسها را از پا درآورید و حواستان به موانع پلتفرمینگ نیز باشد در غیر اینصورت مجازات سختی به سراغتان میآید و آن چیزی نیست جز شروع از نقطه صفر.
مرگ مرگ تا پیروزی
گرچه اوایل کار ممکن است Dead Cells را به چشم یک بازی پلتفرمر ساده ببینید اما باید بگویم که خیلی زود بازی ماهیت درخشانش را به نمایش بگذارد. حقیقتا در پس ظاهر رنگارنگ Dead Cells، سیستمهای زیادی باهم همکاری میکنند و همینطور بهقدری دو اصل اساسی گیمپلی یعنی اکشن و پلتفرمینگ باهم هماهنگ هستند که آدم برای نقد کردناش دچار مشکل میشود. بگذارید با سلاحها شروع میکنم؛ سلاحهای متعددی در بازی وجود دارند که هرکدام در سه بخش شمشیرها، کمانها و زرهها دستهبندی شدهاند. یادآوری کنم که هنوز با نسخه ناتمام بازی سروکار داریم و قطعا در آیندهای نزدیک باز هم به این تعداد افزوده میشود.
بعضی از اسلحهها، اثرات جانبی موقتی مانند خونریزی کردن یا منجمد کردن را به دشمنان تحمیل میکنند که مخصوصا برای زمانی که چند دشمن به طور هزمان به سمت شما یورش میآورند خیلی مفید هستند. دست و دلباز بودن تیم سازنده در کمک به بازیکنان هم بسیار مشهود است چرا که توانایی حمل همزمان دو سلاح اصلی و دو سلاح فرعی (که برای مثال میتواند انواع نارنجکها و یا تلهها باشد)، کمک شایانی به کاهش دشواری مبارزات کرده است. در واقع درست است که سازندگان، دنیای بیرحمی در مقابلتان بنا کردهاند اما از آن طرف نیز همهجوره هوایتان را دارند که همین امر، نکته ویژه و قابل تقدیری است.
همانطور که پیش از این گفتم، Dead Cells بازی دشواری است و دشمنان درونش هم رحم ندارند. حتی یکی از آنهای موجودات سبز رنگ ابتدای بازی میتواند با چند ضربه شما را از جریان بازی ناکاوت کند پس باید برای هر ضربهای که میزنید از پیش برنامهای در ذهنتان داشته باشید. با اینحال نمیتوان کتمان کرد که انسان، جایزالخطاست و گاهی اوقات پیش میآید که ناخواسته بر اثرات یورش گروهی دشمنان، دیر واکنش دهید و از نوار سلامتیتان کاسته شود. به منظور حل این مشکل، سازندگان از مکانیزم بازیابی سلامت مشابه آنچه در BloodBorne دیده بودیم بهره بردهاند. زمانی که از سلامتی شما کاسته میشود، تا زمان کمی با حملهکردن فرصت دارید مقداری از سلامتی از دست رفته خود را بازگردانید. همین مورد باعث میشود که با وجود ضربه خوردن سریع قافله را ترک نکنید و با هوشمندی بیشتر در وقت باقیمانده، از مبارزات نهایت استفاده ببرید.
یک نکته مهم دیگر که میتوانیم با وجود این سیستم دریافت کنیم این است که سازندگان خواستهاند بگویند اگر میخواهید در عین ضربهزدن به دشمن کمتر ضربه بخورید، فقط و فقط باید جاخالی بدهید! زمانبندی درست جاخالی دادنها، موثرتر از هر حربه دیگری، کلید از بین بردن انبوهی از دشمنان است.
در طول هر تلاش، چندین و چند آیتم ارتقا در مسیر بازیکنان گذاشته شده است که به طور کلی دو نوع هستند. نوع اول پیشرفتهایی هستند که خود بازی در اختیارتان قرار میدهد و هر دفعه یکی از سه رشته سلامتی، قدرت سلاح و قدرت آیتمها را افزایش میدهند. گاهی اوقات این پیشرفتها به دلخواه شما صورت مِیگیرد و گاهی اوقات هم تنها یک رشته مخصوص را میتوانید ارتقا دهید. بسته به اینکه در هر تلاشتان به چه طریق پیش برود، از چه سلاحهایی استفاده میکنید و خیلی عوامل دیگر، پیشرفتهای موقت میتوانند ورق مبارزات را به نفع شما برگردانند. پیشنهاد من این است که با چشمان باز شخصیتتان را ارتقا بدهید! برای مثال اگر ترجیح میدهید با کمانهای سنگین از راه دور دشمنان را میکشید، بهتر است قدرت سلاحتان را بالا ببرید.
به همین طریق اگر عاشق مبارزات نزدیک با شمشیرها یا بلیدها هستید به صلاحتان است که سلامتیتان را ارتقا دهید و با طلا شمشیرهای قویتر بخرید. بر خلاف تقریبا تمامی بازیهای داخل بازار، اینکه چه سلاحی در دست دارید؛ تاثیری در افزایش یا کاهش لذتبردن از روند گیمپلی بازی نمیگذارد. مهم این است که با توجه به اندوختهتان استراتژی صحیحی برای مبارزه بهکار بگیرید یا خیر. شیرینی بازی هم به همین عمق و انعطافپذیری گیمپلی برمیگردد، عامل تاثیرگذاری که باعث میشود حتی با وجود شکستهای پیدرپی بازهم برگردید و هر دور استراتژیهای مختلف را با اسلحههای گوناگون امتحان کنید تا بالاخره با یک عملکرد بهتر از پیش از پس همه دشمنان برآیید.
نوع دوم پیشرفتها بر خلاف نوع اول حتی با مرگ شخصیتتان سرجای خودشان باقی میماند. طی هر دور با کشتن دشمنان یا پیدا کردن آیتمهای مخفی طلا جمعآوری میکنید که در فروشگاههای سیار درون بازی میتوانید به کمک آن اقدام به خرید سلاح یا ابزارهای موردنیاز کنید. علاوه بر این با کشتن دشمنان Cell نیز بهدست میآورید که در بین هر مرحله مِیتوان با آنها تقریبا همهچیز،از افزایش دمیج سلاح موردعلاقهتان تا بازیابی طلا پس از هربار مردن، را ارتقا بدهید. در واقع وقتی که میمیرید، اینکه تمام تلاشتان تباه شد آزارتان نمیدهد، اینکه نتوانستهاید Cellها را سالم به دست آن پیرمرد عجیبالخلقه برسانید باعث آزادشدن خشمتان و کوبیدن دست و سر و حتی دسته بازی به در و دیوار میشود. با همه این اوصاف، از آنجا که گزینههای زیادی برای ارتقا دادن وجود دارد، توصیه میکنم عشقتان را به همهی سلاحها ابراز کرده و فقط روی یک مورد خاص تمرکز نکنید چرا که بعید است در هر دور به رایگان به همان سلاح برسید.
مبارزه با باسفایتها یکی دیگر از نقاط لذتبخش Dead Cells است. اگر تمام تمرکز شما به بازی باشد و در روند کلی حسابی درسهای خود را یاد گرفته باشید، با کمی تمرکز بهراحتی میتوانید باسفایتها را از پا در بیاورید. یکی از شگردهای بازی وقتی به مراحل بالاتر میروید، از بینبردن تمرکز و عصبانیکردنتان است. از آنجا که مراحل بازی تماما خطی نیست، اگر بازی برای یک لحظه شما را عصبی کرده و کاری کند با حرص و طمع و مثل بازیهای امروزی با دل شیر به دل دشمنان بزنید، به احتمال بسیارزیاد شاهد مرگ خود خواهید بود. این رویه به هیچوجه در Dead Cells کار نخواهد کرد و همانطور که اشاره کردم، باید در زمان مبارزه با باسفایتها تمرکز خود را حفظ کنید. هرچه بیشتر به باسفایتها صدمه برسانید، حملات آنها سریعتر، سنگینتر و بیشتر از قبل خواهد شد، بنابراین با افزایش قدرت آنها، شما هم باید سریعتر شوید و به وقایع پیشرو زودتر از قبل عکسالعمل نشان دهید
وقتی ناقوس مرگ به صدا درآمد
از گیمپلی بینقص Dead Cells گفتیم، حالا به گرافیک و موسیقی آن میرسیم که یکی از یکی درخشانترند. بازی در زمینه گرافیک و طراحی هنری از خیلی بازیهای همسبک خود، یک سر و گردن بالاتر است. جزئیات بسیارچشم نواز طراحی شدند، تضاد رنگهای استفاده شده در هر محیط جلوه خاصی به آن بخشیده و انیمیشنهای شخصیت اصلی نیز بسیار روان و لذت بخش هستند. البته اگر ریزبین شویم میتوانیم شاهد ضعفهای کوچکی باشیم، برای مثال هنگام رفتن به محیطهای جدید، بعضی از دشمنان تنها رنگشان عوض میشود و در عمل همان دشمنان پیشیناند و یا مواقعی که باید با اندوهی از زامبیهای مادرمرده در یک مکان محدود مبارزه کنید، افت فریم به جان بازی میافتد و ممکن است ناخواسته مورد نوازش دشمنان قرار بگیرید. با اینحال هیچکدام از این ایرادات را برای عنوانی که تا انتشار نسخه کاملش راه درازی در پیشرو دارد، نقطه ضعف تلقی نمیکنم. از طرفی موسیقی متن و قطعات استفاده شده در میان مراحل، حس و حال بالایی دارند تا حدی که گاهی اوقات نواخته شدن سازهای مختلف و دلنشین، عامل انرژی گرفتن و پیشروی بیشتر در بازی محسوب میشود.
سخن آخر
Dead Cells روی کاغذ شاید هنوز بازی ناقصی باشد، اما در عمل شانه به شانه بهترینهای سبک خودش پیش میرود. بازی همان جادویی را دارد که پیش از این در تجربه عناوین ساخته هیدتاکا میازاکی و یا Symphony of the night آن را حس کرده بودیم و عاشقش شده بودیم، جادویی که میتوان یک عمر با آن زندگی کرد و طرفدارش بود اما هیچگاه نمیتوان در قالب کلمات توصیفش کرد. پس اگر شما هم به دنبال بدست آوردن آن احساس لذتبخش هستید، هیچ گاه خودتان را از تجربه Dead Cells محروم نکنید.
منبع متن: pardisgame