پیش نمایشی بر Cuphead: رویایی از جنس خاطرات کودکی
"به قلم علی قربانی"
رویایی از جنس خاطرات کودکی
کارتونها در گذشته حال و هوای دیگری داشتند. کاراکترهای دستی طراحی شده و محیط آبرنگی، سادگی و زیبایی را به کمال یک ترکیب ایدهآل میرساندند و همین سادگی دلنشین موجب شده انیمیشنهای جدید دیگر آن حال و هوای قدیم را نداشته باشند. تصور اینکه صنعت فیلمسازی همان مسیر را در پیش بگیرد ساده لوحانه است. باید به استودیوهای مستقل امید داشت. اما گزینهای که همواره در دسترس است، صنعت بازیسازی مستقل است. عجیب است اما کودکان و نوجوانانی که از سبک انیمشینهای قدیمی لذت نمیبرند، نسبت به بازیهایی که به این سبک تولید شدهاند روی خوش نشان میدهند. Cuphead عاشقانهی صنعت بازی برای همان انیمیشنها و کارتونهاست. سوال مشخص است. سادگی و زیبایی در کنار گیمپلی سخت و هاردکور، میتواند ترکیب پاسخگویی باشد؟
جرقهی یک رویا
همه چیز از یک شوق و ذوق خانوادگی شروع شد. Chad و Jared دو برادر اهل کانادا و شهر تورنتو از کودکی علاقه وافری به کارتون و انیمیشن داشتند و طبق صحبت های Chad تعداد زیادی از آثار دهه 30 را به لطف VHS تماشا کردهاند. دو برادر تلاش کردند در سال 2000 نسخهای از بازی را تولید کنند اما به دلیل کم تجربگی و نبود امکانات کافی، پروژه شکست خورده و رها میشود. تا اینکه در سال 2010 با عرضه Super Meat Boy و موفقیت آن، تصمیم میگیرند دوباره اقدام به ساخت پروژه مورد علاقه خود کنند. کاراکتر اصلی بازی یعنی Cuphead الهام گرفته از یک انیمیشین تبلیغاتی ژاپنی است که در آن یک مرد با کلهای لیوانی به درون تانک میرود و آن را نابود میکند. تیم تولید از ابتدا قصد داشتند تا حدالامکان از طراحی های عجیب و غریب و جذاب استفاده کنند و به همین دلیل طرح های اولیه ای همچون چنگال و قاشق هم بجای لیوان برای سر شخصیت اصلی استفاده شده بود!
سرانجام بازی در E3 2014 برای عموم به نمایش درمیآید و با استقبال بسیاری روبرو میشود. در آن زمان گرافیک هنری بازی تنها 40 درصد پیشرفت داشت و راه بسیاری تا پایان پیش رو داشته. اما باید منتظر چه بود و Cuphead میخواهد چه چیزی ارائه دهد؟
کلهفنجونی و مردلیوانی با شیطان شرط بندی میکنند و طبعا شرط و روح خود را میبازند. حال برای پرداخت این شرط به شیطان و پس گرفتن روح خود، باید با تعدادی باسفایت بی شاخ و دم سر و کله بزنند. داستان بازی خلاصه است و هدف وسیله را توجیه میکند. هدف بازی هم مشخص و ساده است. تعداد زیادی باسفایت ( به گفته سازندگان 30 عدد تا رکورد گینس باسفایتهای یک بازی Run n’ Gun فاصله دارند و این رقم با بستههای الحاقی افزایش هم میابد!) به همراه گرافیک کارتونی و چشم نواز، تا محصول نهایی که یک اثر مستقل شسته و رفته است، به هدفش برسد.
نقشه بازی بصورت سه بعدی و با استفاده از دوربین ایزومتریک نمایش داده میشود که در آن بازیکن میتواند آزادانه حرکت کند و مقصد بعدی خود را انتخاب کند. مراحل در بازی به دو دسته تقسیم میشوند. پلتفورمینگ و باس فایتها. اولی که از نامش مشخص است. باید از میان انبوه دشمنان و سکوهای کوچک و بزرگ با جاخالی و پرش خود را بگذرانید. دومی هم به مبارزات نفسگیر با باسفایتهای عجیب و غریب میپردازد. شاید برگ برنده بازی در طراحیهای عجیب و غریب و نوستالژیکش باشد. در یکی از باس فایتهای بازی که اخیرا به نمایش درآمده، بازیکنان در مقابل صیفیجات یک مزرعه قرار میگیرند! یک سیب زمینی که از دهانش کرم و گِل با سرعتهای مختلف پرتاب میکند و شما باید از روی آنها بپرید. یک پیاز دل نازک که گریه میکند و اشکهایش عرش را هم به لرزه درمیآورند و بازیکن باید از اشکها جاخالی بدهد. و در نهایت یک هویج با قدرتهای ذهنی بسیار که میتواند هویجهای کوچکتر را همچون باران بر سر شما بریزد و یا امواج ذهنی آسیب رسان را به سمت شما بفرستد!
همانطور که احتمالا تا الان حدس زدهاید، بازی واقعا ایدههای فانتزی عجیب و غریبی دارد. مثلا تک تک فریمهای بازی بصورت دستی توسط طراحان ترسیم شده تا از لحاظ بصری بازی کاملا به کارتونهای قدیمی پایبند باشد. با اینکه که عجیب بنظر میرسد، همین طراحیها و فضای سوریال قرار است نقش برگ برنده بازی را ایفا کنند. طراحیها و حال و هوای بازی هرچقدر هم که آشنا باشند، در نهایت بازهم در جهان عجیب و غریب بازی احساس غربت خواهید کرد و از خودتان خواهید پرسید جهان بازی چطور اینقدر عجیب و غریب شد؟!
اصلا سر و کله خوکی با چشم بند دزدان دریایی که به ما قهوه و دیگر اجناس را برای راحتتر شدن کار میفروشد از کجا پیدا شد؟
اما باسفایتها که از نکات کلیدی بازی هستند و تمرکز حداکثری تبلیغاتی بازی نیز برروی همین ویژگی بوده، دارای نکات قابل ذکری هستند. اول که اینکه شما متوجه نمیشوید که تا چه حد به دشمن ضربه زدهاید و چقدر تا پایان راه فاصله دارید. تنها راه امتحان کردن است و برای موفقیت در این مسیر دفعات زیادی را خواهید مرد و قطعا با هربار مرگ، چم و خم خط سلامتی دشمن به دستتان میآید. دوم اینکه هر باسفایت یک الگوی حمله دارد. بازیکن باید این الگوی حمله را به خاطر بسپارد و هماهنگ با آن، دنبالهای از جاخالی دادن، پرش و حمله را طراحی کند تا به واسطه آن بتواند از سد وی بگذرد. اما نکته جذاب حملات ناگهانی باسفایت آخرهاست. هرکدام از آنها زمانی که جان خود ر ا در خطر ببیند، حرکت و حمله ای خارج از الگو انجام میدهد و این اتفاق به ضرر بازیکن است. چرا که در بهترین حالت تمرکز وی از بین میرود و نمیتواند ادامه حرکات خود را با دشمن هماهنگ کند و در نتیجه میمیرد.
دور از انتظار نبود که Cuphead تبدیل به بازی مورد انتظار قشر عظیمی از بازیکنان بشود. طراحی عجیب و غریب در کنار سر و روی نوستالژیک بازی، خودش را در دل پیر و جوان میتواند جا کند. اما بازی بر روی لبه تیغ راه میرود. این اقبال عمومی، صرفا به دلیل ظاهر گرافیکی و هنری بازی است. این سر و روی کارتونی تنها در صورتی میتواند پس از عرضه موفق شود و زود به فراموشی سپرده نشود که درون خود گیمپلی نوستالژیک و هاردکوری را که قول داده به بازیکنان هدیه بدهد و به یک پکیج قابل احترام تبدیل شود. اولویت بازی باید دوری از تکرار و ایجاد تنوع کافی در همین گرافیک هنری باشد و نهایت استفاده را از پتانسیل آبرنگی خود بکند.
سخن آخر
موسیقی جاز پخش میشود، صحبتهای ناواضحی در پس زمینه شنیده میشود، کلمات برروی صفحه نمایش نقش میبندند، ابتدا Ready? و سپس صدای بلندی شما را از آغاز مبارزه آگاه میکند: And Begin! موزیک ریتم تندتری میگیرد و شما با خنده و استرس محو طراحی بامزه و حتی شاید ترسناک دشمن شدهاید. تا خودتان را پیدا کنید دیر شده و مردهاید! این جهانِ کارتونی Cuphead است!
Cuphead قطعا یکی از منحصربفردترین بازیهای مستقل این سالهاست که در تاریخ هفتم مهرماه امسال به طور انحصاری برای پلتفرمهای مایکروسافت یعنی Win 10 و Xbox One منتشر خواهد شد.
منبع متن: pardisgame