مرد عنکبوتیهایی که اندرو گارفیلد بازی کرد در زمان خودشان آنطور که حقشان بود تحویل گرفته نشدند، اما به مرور زمان هواداران مرد عنکبوتی علاقهی بیشتری به آن پیدا کردند و با مرور مجدد فیلمهایش، پی به ارزشهای آن بردند. در این مقاله میخواهیم چند حقیقت ناگفته دربارهی همین فیلم بازگو کنیم و نکاتی را بگوییم که شاید خیلیها از آن بیخبر باشند.
استقبال و نظرات درباره «رستاخیزهای ماتریکس»، با توجه به میراث سهگانه قبلی، در بین منتقدان و طرفداران متفاوت بود. برخی آن را بهترین دنباله «ماتریکس» میدانند و برخی دیگر معتقدند که فیلم هیجانانگیز «بارگذاری مجدد» نسبت به آن برتری دارد.
با این حال، دلیل اصلی علاقهی بعضی از طرفداران به جنگ ستارگان این است که جورج لوکاس، خالق جنگ ستارگان، چطور از ایدههای جوزف کمبل (Joseph Campbell) (۱۹۸۷-۱۹۰۴) اسطورهشناس سرشناس برای تعیین ساختار ساگای حماسی خود استفاده کرد. بررسی تطبیقی جنگ ستارگان با قهرمان هزارچهره (A Hero With Thousand Faces)، اثر کمبل، یکی از رایجترین بحث و گفتگوهای مربوط به فرهنگ عامه است. هنوز خاطرهی خواندن تحلیل اسطورهشناسانه از جنگ ستارگان را در کلاس انسانشناسی (آنتروپولوژی) دوران دانشجویی بهخاطر دارم. قدرت اسطوره (The Power of Myth)، اثر بیل مویر (Bill Moyer)، که مصاحبهای ششقسمتی با کمبل در سال ۱۹۸۸ است و در زمین اسکایواکر (Skywalker Ranch) که متعلق به لوکاس است فیلمبرداری شد، هنوز طی برنامههای خیریهی سالانهی بسیاری از کانالهای تلویزیونی پخش میشود. شکی در این نیست که دلیل محبوبیت طولانیمدت جنگ ستارگان جنبههای اسطورهای آن است. با این حال پژوهشهای اسطورهشناسانهی کمبل و شیوهی بهکارگیری ایدههای کمبل در جنگ ستارگان از بعضی لحاظ مشکلزاست. مشکل اینجاست که هم کمبل و هم لوکاس دیدگاهی سادهانگارانه را تبلیغ میکنند که شاید باعث شود طرفداران از مواجه شدن با یک سری ایدهی تاریکتر و ناخوشایندتر در جنگ ستارگان پرهیز کنند و این مسئله ممکن است قدرت واقعی اسطوره را کمرنگ کند.
فیلمهای اریک رومر بیش از آنکه بر کنشهای ملودراماتیک متکی باشند، با ژستها و نگاهها پیش میروند. و با همین رویکرد، شوخ و زیرک و گاه، پالایندهی غمها عمل میکنند. اما نکتهی جالبی دربارهی این خصوصیات فیلمهایش وجود دارد؛ گرچه آثار او در مورد مشغلهها و احساسات مردم عادی صحبت میکنند، اما بهسختی و بسیار اندک، اطلاعاتی دربارهی عواطف و زندگی و حتی نظرات خود مردی که آنها را ساخته به ما میدهد.
فیلمهای سینمایی «شانگ چی و افسانه ده حلقه» (Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings) و «جاودانگان» (Eternals) مجموعهای از ابرقهرمانان جدید و اسطورههای جدید را وارد دنیای سینمایی مارول کردند، در حالی که مجموعهی «لوکی» (Loki) از دیزنی پلاس برای اولین بار پا به جهان چندگانه در MCU (دنیای سینمایی مارول) گذاشت.
سینمای ایران با مسئلهی شرطبندی و قمار بیگانه نیست اما بهعلت محدودیتهای گوناگون، محافظهکاری تهیهکنندگان و عدم خلاقیت و جسارت برخی از فیلمسازان مختلف، تعداد آثاری که در طول دهههای گذشته با این مضمون ساخته شدهاند، بهشدت محدود هستند. اگر بخواهیم به سینمای پیش از انقلاب بازگردیم، میتوانیم به فیلمهایی نظیر «قمارباز» به کارگردانی عباس کسایی، «لیلاج» ساختهی ایرج قادری و «سهقاپ» که از آثار زکریا هاشمی بهشمار میرود اشاره کنیم. اما بعد از انقلاب و حتی سالهای اخیر، تنها دو فیلم کوتاه «قمارباز» اثر کریم لکزاده و «بچهخور» از محمد کارت، چنین مضامینی را دستمایهی کار خود قرار دادهاند.
حالا که ۲۰ سال از اولین فیلم هری پاتر گذشته، تأثیرگذاری این موقعیتهای احساسی به خاطر نوستالژی و خاطرهبازی بیشتر از قبل هم شده است. وقتی با اطلاعات الانمان سراغ بعضی از این صحنهها و لحظهها میرویم، بیشتر احساساتی میشویم چون میدانیم در ادامهی داستان چه اتفاقهایی قرار است بیفتد و هر کدام از این تصاویر چه معانی پنهانی دارند.