اغلب این فیلمها دارای حس و حال عجیب و منحصربهفردی هستند و در قید و بندهای آثار آمریکایی گرفتار نمیشوند. از حضور قطعات پراگرسیو راک در موسیقی متن فیلمها گرفته تا حرکات تکنیکال دوربینی که الهامبخش کوئنتین تارانتینو میشوند، این فیلمها جهان خاص خود را دارند. فرقی نمیکند که از هواداران سرسخت آثار ترسناک و اسلشر هستید یا از طرفداران سینمای ایتالیا، یا اینکه فقط میخواهید چند دهه به عقب برگردید و حملات سرگرمکنندهی زامبیها را تماشا کنید، آثار موجود در این فهرست قطعا کمکتان خواهند کرد. در ادامه بهسراغ ۱۰ فیلم زامبیمحور ایتالیایی برتر خواهیم رفت که دیدنشان برای عاشقان ژانر وحشت و سینمای ایتالیا واجب است.
جشن حافظ یک مراسم اعطای جوایز سالانه است که به منظور تقدیر از دستاوردهای سینما و تلویزیون ایران برگزار میشود. این مراسم یکی از معدود مراسمهای غیردولتی در میان جشنوارهها و جوایز سینمایی در ایران است.
در دا علی جی شو، کوهن سه پرسونای بسیار متفاوت برای خود ایجاد کرد: علیجی، بورات (Borat) و برونو (Bruno). او در جلد این سه پرسونا فرو میرفت، با افراد مختلف (مثل دولتمردان، شاغلان، فعالان اجتماعی، مقامات مذهبی و…) قرار مصاحبه میگذاشت و مسخرهترین و احمقانهترین سوالها را از آنها میپرسید. طنز سریال بر پایهی همین استوار بود؛ بر پایهی اینکه خود کوهن و دستاندرکاران سریال کلی زحمت کشیدهاند تا مصاحبهای با افراد مهمی چون نوآم چامسکی (Noam Chomsky) و جروم آیزاک فریدمن (Jerome Isaac Friedman) (برندهی نوبل فیزیک بهخاطر اثبات وجود کوارکها) ترتیب دهند تا علیجی از آنها احمقانهترین سوالهای ممکن را بپرسد.
رینگو استار و جورج هریسون، بیحال، جلو او نشستهاند و یک سینی نان تست و مربا کنارشان است؛ مککارتنی شروع میکند به نواختن و خواندن، به دنبال ایده است. ظرف چند دقیقه، ریتمی با تمپوی میانه درمیآید و ملودی آشنایی همراه با کلام شکل میگیرد، مککارتنی زمرمه میکند: «برگرد، برگرد به جایی که زمانی به آن تعلق داشتی.» (Get back، Get back to where you once belonged) و این چنین است که تقریباً همچون چیزی شبیه معجزه، یکی از ترانههای کلاسیک بیتلز از هیچ پدید میآید.
چهرهی معمولی، ظاهر ساده و قیافهی صمیمی او باعث شد تا خیلی از مخاطبان او را سریع و به مانند یکی از اعضای خانوادهی خود بپذیرند؛ چرا که او بر خلاف بسیاری از ستارههای هم عصرش هیچ چیز غیرزمینی نداشت تا غیرقابل لمس به نظر برسد. جولیا رابرتز شبیه به زنی بود در همین همسایگی، آدمی معمولی که هر زنی در سرتاسر دنیا کسی مانند او را میشناخت؛ همین موضوع احساس همذاتپنداری و نزدیکی با او را برای مخاطبان زن سینما سادهتر میکرد.
چیزی که در این فیلم توجه تماشاگران و منتقدان را بیشتر از همه به خود جلب کرده است، فیلمنامهی صادقانه و قوی، و اجرای همدلانه و متقاعد کنندهی بازیگران است که فرصت پلک زدن و از دست دادن حتی لحظهای از فیلم را از آنها میگیرد.
در طول سالها، طرفداران شاهد بودهاند که اسفنج مورد علاقهشان به دردسر میافتد، اما او را در لحظات درخشان و قهرمانانهی باورنکردنی نیز دیدهاند. به لطف این فیلمها و بخشهای ویژه است که طرفداران اسفنج مورد علاقه خود را در سطح کاملا متفاوتی میشناسند، اما همهی این قسمتها به یک اندازه محبوب نیستند.