«بازی مرکب» داستان مردی میانسال به نام سونگ گی-هون (لی جونگ جه) است که زندگیاش سرشار از شکست و ناامیدی و فقر است. او که هیچ امیدی به اصلاح زندگی خود ندارد، در ایستگاه مترو با یک مرد کتوشلواری مرموز آشنا میشود که به او پیشنهاد حضور در یک بازی را میدهد. سونگ پیشنهاد او را میپذیرد و متوجه میشود همراه با ۴۵۵ نفر دیگر وارد یک مجموعه بازی جالب شده است که جایزهی نفر اول آن حدود ۳۸ میلیون دلار است. این مجموعه بازی شامل ۶ بازی سنتی و قدیمی کرهای میشود و روند بامزهای دارد. مشکل این است که هرکسی که در این بازیها ببازد، کشته میشود! سونگ و بقیهی شرکت کنندگان در این بازی که میدانند دیگر راهی برای بهبود زندگی خود ندارند، تصمیم میگیرند آن را ادامه بدهند.
پیکسار در طول چند دهه نه چندان طولانی، هنر خود را در شکافتن قلب بیننده و تلنگر زدن بر احساسات او به خوبی نشان داده است. برای این استودیوی پویانمایی مشهور، فقط ساختن فیلمهای سرگرم کننده برای کودکان و خردسالان کافی نیست. فیلمسازان پیکسار دائما خود را برای تولید فیلمهای پیچیده و متفکرانه که هم برای کودکان و هم بزرگسالان به یک اندازه کارساز است به چالش میکشند. در طول دوران فعالیت این استودیو، بهترین صحنههای آن یکی از دو ویژگی و گاها هردو ویژگی خلاقیت بصری فوقالعاده و طنین احساسی قوی را دارند.
این فیلم معمایی روانشناختی، حاصل ایده فیلمساز انگلیسی، ادگار رایت است. او پس از آثار تحسینشده قبلی خود مانند بیبی راننده، اسکات پیلگریم در برابر جهان و شان مردگان (احتمالا محبوبترین اثر او) این داستان پر زرق و برق و در عین حال وحشتناک را به ارمغان میآورد که مخاطب را به زندگی شبانه دهه ۶۰ میلادی میبرد. الویس (توماسین مکنزی) دانشجوی مدی است که به لندن میآید و به سال ۱۹۶۶ منتقل میشود و با یک خواننده کلوب شبانه، سندی (آنیا تیلور جوی) روبهرو میگردد. هیجانانگیز به نظر میرسد، مگر نه؟ پس صبر کنید تا ببینید که این خواننده، داستان را با چیزهای عجیب و وحشتناک در هم میآمیزد و خودش پنهان میشود.
ساینفلد یک سریال دوستداشتنی است که درباره چیز خاصی نیست و داستان زندگی جری ساینفلد در دهه چهارم و پنجم زندگی وی به عنوان یک شخصیت نیمهتخیلی را دنبال میکند. این سریال جزئیات روابط عاشقانه او و زندگی روزمرهاش با بهترین دوستش جورج کاستانزا (جیسون الکساندر)، نانزد سابقش ایلین بنس (جولیا لوئیس دریفوس) و همسایه عجیب و غریبش کازمو کرامر (مایکل ریچاردز) را روایت مینماید. این مجموعه ۹ فصل به طول انجامید و معمولا در بین ۱۰ سریال برتر هر لیستی قرار میگیرد و نامزد ۶۸ جایزه امی شد که ۱۰ جایزه آن را تصاحب کرد.
این فیلم به کارگردانی یوهانس رابرتز، هیچ ارتباطی با فرانچایز قبلی رزیدنت اویل که بازیگر آن میلا یوویچ بود، نخواهد داشت. در عوض، «رزیدنت اویل: به راکون سیتی خوش آمدید» اقتباسی وفادار و با تمرکز بر عناصر وحشتناک بازیهای اصلی خواهد بود.
ملک با اجرای موفقیتآمیز خود در مینیسریال استیون اسپیلبرگ در اچبیاو، اقیانوس آرام، شهرت بیشتری پیدا کرد و هالیوود نیز خیلی سریع به پتانسیل این ستاره در حال ظهور توجه نمود.
طرفداران با چندین شکارچی و خانوادههای آنها آشنا شدند اما تعداد کمی از آنها تهدیدی خطرناک برای گروه اسکات بودند، خواه به این دلیل که آنها به واسطه انتقام اطرافیان از پا درآمدند یا این که اسکات و دوستانش با وجود نفرت این شکارچیان از موارد فراطبیعی، خوششانس بودند که هنگام رویارویی با این افراد، توانستند فرار کنند.
در ابتدای داستان تنها هدف تایتانها یافتن انسانها و بلعیدن آنها معرفی میشود در حالی که از لحاظ فیزیولوژیک احتیاجی به تغذیه از گوشت انسان ندارند. از آنجایی که اکثر آنها نشانههای ناچیزی از هوشمندی بروز میدهند، میتوان بهراحتی آنها را فریب داد و در تله انداخت. باوجوداین تعدادی از تایتانهای غیرعادی نیز وجود دارند که قدرتمندترینشان نه-تایتان (nine titans) هستند و توانایی نقشه کشیدن، تشخیص تلهها و دستور دادن به گونههای غیرهوشمند را دارند. طبق آزمایشاتی که انسانها روی تایتانها انجام دادند، واکنش تایتانها به درد کاملا متفاوت است. بعضی هیچ واکنشی در مقابل درد نشان نمیدهند و بعضی جیغ میکشند و به خود میپیچند. ظاهر کلی تایتانها با سری بزرگ و دهانی گشاد تصویر میشود ولی فرم دندانهای متفاوتی دارند.