میان کارتونهای غمانگیز بچههای فقیری که دنبال مادران و خانوادهشان میگشتند یا درس و پندهای اخلاقی که قرار بود از طریق انیمیشنها به ما داده شود، دیدن کارتون لوک خوش شانس در آن سالهای دهه ۷۰ موهبتی بود. مفرح و گرم مثل همان دشتهای غرب وحشی که لوک خوش شانس با اسبش در آنها میتاخت و با حضور سگ احمق او و برادران جنایتکار دالتون شوخطبعانه هم میشد.
دیمیان شزلی هنوز سی سالش نشده بود که فیلم درجه یکی مثل «ویپلش» را خلق کرد و با آن نامزد همه بخشهای مهم اسکار شد. پسر جوانی که قبلتر فیلمنامه پرتعلیق و چالشبرانگیز و جذاب فیلم مهجوری به نام «گراند پیانو» را نوشته بود.
کارتون تام و جری نه فقط برای ما داخل ایران که نسلهاست برای همه بچههای جهان خاطرهسازی میکند. اپیزودهای کوتاه مفرح از یک موش به نام جری و گربهای به نام تام که دائم سر به سر هم میگذارند. رابطه عجیب و غریبی هم دارند. رابطه شکار و شکارچی است اما خود پروسه برای هر دو لذتبخش است. برای همین بارها پیش میآید که تام تا یک قدمی خوردن جری جلو میرود اما دست آخر رهایش میکند تا کیف شکار دوبارهاش را تجربه کند. یک جور رابطه عشق و نفرت میان این موش و گربه برقرار است که گاهی در مقابل هجوم دشمن حتی کنار یکدیگر میایستند و دست رفاقت میدهند. بعد از این که دشمن از میدان به در شد دوباره تام و جری هستند و تعقیب و گریزشان.
اینکه دیوید فینچر پایان دهه اول هزاره سوم را برای ساخت فیلمی مانند شبکه اجتماعی انتخاب کرد، بخاطر هوش سرشار و حساسیت بالای او به عنوان یک فیلمساز و درواقع واکنش او به اجتماع و حال و هوای جهان اطرافش بوده است. و البته اینکه ۲۰۱۰ پرسروصداترین سال در حوزه اینترنت شد و پدیدههایی مانند فیسبوک و ویکیلیکس به نقطه اوج شهرت و حساسیت خود رسیدند، کمی هم به خوششانسی فینچر مربوط میشد. انتخاب مارک زوکربرگ، قهرمان فیلم فینچر، به عنوان چهره سال تایم مطمئنا به دیده شدن شبکه اجتماعی بیشتر کمک کرد.
میان انبوه کارتونهای قدیمی که میدیدیم کارتونهای ژاپنی سردمدار بودند. انیمیشنهایی که کاراکترهای اصلیاش را نوجوانان تشکیل میدادند. این وسط یک ملوان کشتی داشتیم که مثل داستانهای کلاسیک ادبیاتی که میخواندیم کمی بددهن بود (البته بددهنیهایش برای ما ممیزی میشد)، مقادیری شلخته و بینظم بود ولی تا دلتان بخواهد دل مهربانی داشت. کارتون ملوان زبل جزو آن دسته از کارتونهای خوبی بود که وقتی الان به عقب برمیگردیم حس میکنیم از دست مدیران سختگیر آن موقع دررفته بود و برایمان پخش میکردند. بخصوص که ملوان زبل همیشه خدا یک پیپ هم گوشه لبش داشت!
عموما علاقهمندان به سینما اهمیت ویژهای برای نظر منتقدان قایل میشوند. طبیعی است که غالب افراد ترجیح دهند خودشان فیلم را ببینند و دربارهاش نظر بدهند اما نمیتوان منکر تاثیر و نفوذ دیدگاه منتقدان بر بسیاری از سینمادوستان شد.
تام هوپر، کارگردان انگلیسی تا پیش از فیلم سخنرانی پادشاه چندان فیلمساز مهمی نبود اما با این فیلم یکباره مرزها را درنوردید. فیلمی که با بردن چهار جایزه مهم از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، فیلمنامه و بازیگر نقش اول مرد فاتح مطلق سینمای جهان در اسکار ۲۰۱۱ شد.
وودی آلن فیلمساز مشهور نیویورکی است. این نیویورکی بودنش بخشی به تولدش در شهر نیویورک برمیگردد و بخشی دیگر هم به فیلمهای مهمش مثل «آنی هال» و «هانا و خواهرانش». فیلمهایی که در شهر نیویورک روایت میشدند و طبقه متوسط روشنفکر نیویورکی قهرمانانش بودند. وودی آلن از نیمه هزاره سوم فیلمهایش را در اروپا ساخت. تجربیاتی که به اندازه فیلمهای نیویورکیاش موفق نبودند تا نوبت به فیلم نیمه شب در پاریس رسید.