«انگل» اثر پر سر و صدای بونگ جون هو، فیلمساز کره‌ای است که در جشنواره کن عملکرد موفقی داشت و توانست جایزه نخل طلا را برای عواملش به ارمغان بیاورد. فیلم از بسیاری جهات شباهت زیادی به بهترین فیلم جشنواره کن سال گذشته یعنی «دزدان فروشگاه» اثر هیروکازو کورئیدا دارد. «دزدان فروشگاه» داستان خانواده‌ای ژاپنی را روایت می‌کرد که در فقر شدیدی به سر می‌بردند و در نتیجه با دزدی کردن از مغازه‌های مختلف روزگار خود را می‌گذراندند. در «انگل» این خانواده تبدیل به خانواده‌ای کره‌ای شده‌اند که از لحاظ خانه و زندگی و وضعیت مالی شباهت عجیبی به خانواده فیلم کورئیدا دارند، هر چند این بار عمل بزهکارانه نه دزدی بلکه جعل هویت است. حتی لحن فیلم که با کمدی آغاز می‌شود و به سمت تراژدی پیش می‌رود و دغدغه‌های فیلمساز نیز نزدیکی شدیدی با دزدان فروشگاه دارد. و جالب این که هر دو فیلم عنوان بهترین فیلم جشنواره کن را یدک می‌کشند. گویا رویکرد کن در یکی دو سال اخیر توجه به سینمای آسیا باشد، خصوصا فیلم‌هایی که بحث اختلاف طبقاتی و فقر را مطرح کنند. در این میان به نظر می‌رسد که فیلمسازان اهل آسیای شرق این موضوع را بهتر از هر کس دیگر متوجه شده باشند.

فیلم داستان زندگی یک خانواده چهار نفره شامل پدر، مادر، خواهر و برادر است که از فقر و بی‌پولی رنج می‌برند و به شغل درست کردن جعبه پیتزا برای رستوران مشغول هستند. وضعیت آن‌ها به قدری اسفناک است که از وایفای همسایه استفاده می‌کنند و همواره دغدغه غذا دارند. کی‌وو (چوی وو‌-شیک) پسر خانواده، با پیشنهاد یکی از دوستانش مواجه می‌شود که از او می‌خواهد تا معلم خصوصی دختر شخصی پولدار به نام آقای پارک (لی سون جیون) برای تدریس زبان انگلیسی شود. از آن جایی که کی‌‌وو به دانشگاه نرفته‌ است و مدرک ندارد، با جعل سند به کمک خواهرش کی‌‌جئونگ (پارک سو-دام) در خانه آقای پارک مشغول به پارک می‌شود. آرام آرام و با ترفند‌هایی خاص، هر چهار نفر اعضای خانواده راه خود را به خانه باز می‌کنند و هر یک جایگاه خاصی را در امور خانه بر عهده می‌گیرند.

در اولین مواجهه با «انگل» چیزی که بیش از هر چیز نمایان است، تم اصلی آن است. «انگل» فیلمی با محوریت اختلاف طبقاتی و خشم حاصل از آن است. فیلم با کنار هم قرار دادن دو نوع مختلف زندگی سعی بر نشان دادن تفاوت‌های بنیادین بین آن‌ها دارد. تفاوت‌هایی ناراحت کننده که با نمایش آن‌ها فیلمساز سعی می‌کند تا از مقوله فقر تقدس‌زدایی کند. این امر گاهی با نشان دادن مستقیم تفاوت‌ها اتفاق می‌افتد و گاه در مواجهه مختلف دو خانواده نسبت به مسئله‌ای یکسان نمود پیدا می‌کند. برای مثال در فیلم این تقابل رویکرد در مقوله “باران” اتفاق می‌افتد. برای خانواده پولدار، باران فرصتی برای تفریح و نوید دهنده روزی دل‌انگیز است. از سوی دیگر همین باران می‌تواند عاملی تهدید کننده برای زندگی خانواده فقیر باشد. این رویکرد قرینه پردازانه در سکانس‌های دیگری نیز به چشم می‌خورد. برای مثال در جایی از فیلم آقای پارک به همراه خانواده‌اش به پیک نیک می‌روند. خانواده فقیر از همین فرصت استفاده می‌کنند تا شبی خوش را در خانه خالی آن‌ها داشته باشند. در اینجا فیلمساز نماهایی از شور و شوق آن‌ها در مواجهه با این محیط جدید را نمایش می‌دهد. در ادامه اما قرینه این سکانس آن‌جایی وجود دارد که با پیچشی عجیب در داستان، شب باشکوه و آرام آن‌ها تبدیل به آن شنا کردن پر افت و خیز در آب باران می‌شود و تقابل آرامش/عذاب در دو سکانس به تصویر کشیده می‌شود.

به طور کلی واژه انگل به موجودی اطلاق می‌شود که در بدن موجود زنده دیگری به زیست خود ادامه می‌دهد و از آن تغذیه می‌کند. همین مسئله تغذیه و غذا تبدیل به یکی از مسائل مهم فیلم می‌شود. غذا در این فیلم به شکل عنصری اساسی برای بیان تفاوت‌ها از یک سو و انگیزه‌ای برای پیشبرد درام از سوی دیگر استفاده می‌شود. انگل‌های فیلم که در زیرزمین و یا اطراف خانواده بورژوای داستان زندگی می‌کنند و از یخچال آن‌ها تغذیه می‌کنند، در تمام طول فیلم دغدغه غذا دارند. در ابتدای فیلم جایی که دوست کی‌وو برایش سنگی عجیب را می‌آورد، مادر خانواده زیر لب می‌گوید: “نمی‌توانست غذا بیاورد؟” و یا در جایی که به رستوران می‌روند، پدر خانواده مرتب به کی‌وو می‌گوید که تا زمانی که اینجا هستند و غذا سلف سرویس است زیاد بخورد. اما در مواجهه خانواده پارک با غذا تفاوت‌ها بیشتر و بیشتر نمایان می‌شوند. هنگامی که همسر پارک “نودل سرخ شده با سس بادام زمینی” را که مادر فقیر کی‌وو تهیه کرده می‌خورد و یا وقتی که در آن مهمانی پایانی غذاهای لوکس و مجلل به میان افراد شاد و رنگارنگ پولدار برده می‌شود می‌بینیم که همانند باران، غذا هم می‌تواند برای یک خانواده عامل خوشی و تفریح و برای دیگری عامل دغدغه و استرس باشد.

اما فیلم تغییر لحنی اساسی را در پیرنگ خود می‌بیند که فیلم را از حال و هوای کمدی نیمه اول به سوی تراژدی در نیمه دوم می‌برد. در واقع از جایی که شب خوش خانواده فقیر نیمه تمام می‌ماند فیلم دیگر به لحن قبلی خود باز نمی‌گردد و فضایی بعضا پر تعلیق از سوی فیلمساز به اثر تحمیل می‌شود. هر قدر نیمه اول فیلم با مسئله فقر، سادگی خانواده پولدار، زندگی بورژوایی در مقابل زندگی کارگری و مسائلی از این دست شوخی می‌کند، در نیمه دوم فیلمساز لحنی جدی به خود می‌گیرد و همین مسئله نیز داستان را به سمت پایانی نه چندان درخور فیلم می‌برد. فیلم می‌توانست با حفظ کردن لحن پیشین خود انسجامش را حفظ کند اما فیلمساز طی اقدامی ریسکی یکپارچگی فیلم را در جهت رسیدن به پایان دلخواهش قربانی می‌کند. باید بررسی کرد که چه عواملی پایان عجیب و اصطلاحا “حمام خون”وارانه فیلم را رقم می‌زنند.

درست است که از ابتدای فیلم رفتار پارک و عوامل دیگر آرام آرام جمع و در نهایت سبب حادثه پایانی فیلم می‌شود اما به نظر می‌رسد مهم‌ترین عامل “بو” است. در چند جای فیلم پارک از بوی پدر خانواده فقیر اظهار شکایت می‌کند. در یکی از تلخ‌ترین لحظات فیلم پارک که نمی‌داند پدرخانواده و فرزاندانش صدای او را می‌شنوند در دیالوگی شرم‌آور به همسرش از بوی پدر خانواده می‌گوید و در ادامه نیز آن را مانند بوی مردم در مترو می‌داند. نگاه بالا به پایینی که پارک به عنوان شمایلی از قشر سرمایه‌دار به مردم فرودست دارد، تا لحظه آخر فیلم نیز همراه است. در اواخر فیلم جایی که پارک برای رساندن فرزندش – که بر عکس افراد زخمی دیگر فقط غش کرده – کلید ماشین را از پدر ‌‌می‌خواهد،‌ باز هم مسئله بو – البته در برخورد با فردی دیگر – مطرح می‌شود. سوال این‌جاست که آیا در آن شرایط دلهره‌آور و وحشتناک این واکنش از سوی پارک منطقی است؟ واقعا چه انسانی ممکن است در یکی از حساس‌ترین لحظات عمرش با آن آرامش شروع به صحبت با قاتل کند و در هنگام برداشتن کلید اینطور احمقانه رفتار کند؟ به نظر می‌رسد فیلمساز نیاز به اتفاق تراژیک پایانی داشته اما نتوانسته در طول فیلم دلایل منطقی برای آن را بگنجاند. حتی در شمایلی که از پدر در طول فیلم نشان داده می‌شود و در پرداخت شخصیت او، انجام چنین کاری هرگز باورپذیر نیست. پس فیلمساز برای رسیدن به مقصودش سه چیز را زیر پا می‌گذارد؛ علت و معلولی واقعه، باورپذیری انجام عمل از سوی پدر و منطق آقای پارک در هنگام مواجهه با شرایط.

اما بونگ جون هو در بحث کارگردانی بسیار چیره‌دستانه عمل می‌کند. او از تمهید‌های بصری زیادی برای ترجمان فیلمنامه خود به اثر سینمایی استفاده می‌کند و اکثر این تمهیدها نیز کارکرد مناسبی دارند. یکی از موتیف‌هایی که در کارگردانی فیلم به چشم می‌خورد استفاده از تکنیک اسلوموشن برای لحظات حساس و کلیدی فیلمنامه است. برای مثال زمانی که شخصیت‌ها در تکاپوی عملی کردن یک توطئه علیه خدمت‌کار خانه آقای پارک هستند و یا در صحنه کلیدی آخر فیلم، بونگ جون هو با اسلوموشن حالتی اسطوره‌ای به پرسوناژهای فیلمش می‌بخشد. تمهید دیگر فیلمساز استفاده از عنصر تعلیق در یکی از لوکیشن‌های مهم فیلم یعنی راهروی باریک و نمور به سمت زیرزمین است. این راهرو که به نوعی می‌توان آن را محل رشد و نمو “انگل‌ها” دانست، با کار درست دوربین لحظات استرس آوری را برای مخاطب خلق می‌کند. از آن‌جایی که راهرو تو در تو طراحی شده، فیلمساز با هوشمندی دوربین خود را جایی قرار می‌دهد که پشت پیچ‌ها معلوم نباشد و مشخص نشود در گوشه بعدی چه چیزی انتظار شخصیت‌ها را می‌کشد.

در بحث کارگردانی دوست دارم به یکی از درخشان‌ترین سکانس‌های فیلم یعنی سکانس باران اشاره کنم. لحظه‌ای کم‌نظیر در فیلم وجود دارد که فیلمساز هوشمندانه از تدوین موازی در آن استفاده می‌کند. به صورت موازی صحنه‌هایی از تلاش‌های خانواده فقیر برای نجات وسایلشان از باران به همراه تلاش‌های خدمتکار و شوهرش در زیرزمین در هم تنیده می‌شوند. همزمان که در یک سمت کی‌جئونگ سعی می‌کند دستشویی خانه که آب از آن بالا می‌زند را کنترل کند، در جای دیگر خدمتکار در حال استفراغ در دستشویی مانند همان دستشویی است. خدمتکار در همین بین آرام آرام تسلیم مرگ می‌شود و تصویر دوباره به کی‌جئونگ قطع می‌شود که دیگر دست از تلاش برداشته است. او سیگاری بر می‌دارد روی دستشویی می‌نشیند و در حالی که اطرافش آشوبی عجیب به پا شده مشغول کشیدن آن می‌شود. دوربین بونگ جون هو در این صجنه، نمایی ثابت از کی‌جئونگ می‌گیرد که با آرامشی عجیب دست از تقلا برداشته و انگار از درون همه چیز را رها کرده است.

تقریبا همه بازیگران فیلم بازی‌های یک‌دست و اندازه‌ای را ارائه‌ می‌دهند. اما یکی از بهترین هنرنمایی‌ها مربوط به سونگ کانگ-هو در نقش پدر خانواده است. بازی‌ای به شدت باورپذیر که سبب می‌شود تا تاثیر اتفاقات فیلمنامه در نقش‌آفرینی او مشاهده شود. برای مثال فردای شب باران پدر را می‌بینیم که چقدر در هم فرو رفته است. شنیدن حرف‌های آقای پارک و بدتر از آن نابود شدن خانه و وسایلشان در اثر باران سبب می‌شود تا از آن شب به بعد رفتار پدر کاملا عوض شود. پارک سو دام نیز خصوصا در لحظاتی که از هیبت دختر خانواده به شمایل معلم هنر جدی در می‌آید بازی بسیار دلنشینی را از خود ارائه می‌دهد.

در پایان باید گفت «انگل» تجربه‌ای نسبتا موفق از یک سینمای قصه‌گو، جدی و چفت و بست‌دار است که اگر ایراد‌های فیلمنامه، تغییر لحن و پایان نه چندان درست آن نبود، می‌توانست تبدیل به یکی از شاهکارهای ناب سینمای آسیا شود.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم کارت پرواز؛ وقتی مواد داخل شکمت نشت می‌کند!

The post نگاهی به فیلم انگل (Parasite) برنده‌ی نخل طلای کن؛ تصادم دو طبقه appeared first on دیجی‌کالا مگ.

منبع متن: digikala