یکی از قدیمی‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما، یک فیلم ۹۰ ثانیه‌ای است از سال ۱۹۰۱ به نام «گلوله‌های برفی». ساگار میچل و جیمز کنیان، دو مستندساز پیشروی بریتانیایی، در این فیلم یک گشت‌وگذار کمیاب در آن مقطع از تاریخ می‌زنند. «گلوله‌های برفی» یک اثر بی‌ادعا و کوچک است که در آن، بچه‌های شیطان یک پلیس بیچاره را زیر حملات گلوله‌های برفی خود می‌گیرند.

به نظر می‌رسد برف کلا دنیای خودش را دارد، این فیلم کوتاه قدیمی هم خیلی خوب پیش‌بینی می‌کند که برف در سینمای آینده، به عنصر مورد علاقه فیلم‌سازان تبدیل می‌شود. وقتی در صندلی گرم و نرم سالن سینما نشسته‌اید  وقتی حرارت در فیلم بالا می‌رود،  بین تماشای یک تریلر (مثل «مرد ناجور»، ۱۹۴۷)، یا اکشن ( مثل «جان‌سخت»، ۱۹۸۸)، یا فیلم ترسناک مثل («آدم درست را راه بده»، ۲۰۰۸)، تفاوت‌های ظریفی وجود دارد.

در مورد فیلم‌های زمستانی، می‌توانیم از موزیکال‌هایی مثل «مرا در سن‌لوئیس ملاقات کن» (۱۹۴۴) یا «هفت عروس برای هفت برادر» (۱۹۵۴) نام ببریم که چند صحنه برفی مسحور کننده دارند. یا فیلم‌های کریسمسی جاودانه‌ای همچون «فروشگاه کنار خیابان» (۱۹۴۰) یا «چه زندگی شگفت‌انگیزی» (۱۹۴۷). ولی گاهی وقت‌ها در فیلم‌ها فقط سرمای زمستان را احساس می‌کنیم. در این نوع فیلم‌ها، سرمای زمستان پس‌زمینه‌ای است برای درام‌های انسانی که در آن‌ها، احساسات به اندازه مناظر پشت سر آدم‌ها عریان هستند. فیلم‌هایی مثل «آخرت شیرین» (۱۹۹۷) و «سه‌شنبه، بعد از کریسمس» (۲۰۱۰).

حال که خودمان هم داریم با سرمای زمستان دست‌وپنجه نرم می‌کنیم، شاید بد نباشد به سراغ ده فیلم برتر تاریخ سینما برویم که داستان خود را در زمستان روایت می‌کنند.

۱۰. جویندگان طلا (The Gold Rush)

جویندگان طلا

  • کارگردان: چارلی چاپلین
  • نویسنده: چارلی چاپلین
  • بازیگران: چارلی چاپلین، مک سوین
  • سال: ۱۹۲۵

در این کمدی شاهکار محصول سال ۱۹۲۵، چارلی چاپلین ولگرد هم مانند بقیه، به جستجوی طلا می‌رود. اما در یک زمستان بسیار سرد در کوه‌های یوکان گیر می‌افتد. این فیلم که تولیدش یک سال طول کشید، جاه‌طلبانه‌ترین پروژه چاپلین تا آن زمان بود. ابتدا به سیرا نوادا رفت تا در محیط واقعی فیلم را بسازد، اما سرمای بی‌رحمانه دنیای واقعی او را به هالیوود آفتابی بازگرداند تا در یک محیط استودیویی کار خود را بسازد.

«جویندگان طلا» چند مورد از بهترین صحنه‌های کمدی سینمای چاپلین را در خود دارد، مخصوصا صحنه‌ای که در آن ولگرد که در کنار جیم بزرگه در کلبه مانده و از فرط گرسنگی در حال مردن است، پس شروع می‌کند به خوردن چکمه چرمی‌اش. او که احتمالا در اثر گرسنگی دچار توهم شده، چکمه پخته شده را با جیم تقسیم می‌کند و نخ‌های آن را همچون ماکارونی دور چنگال می‌پیچد. میخ‌های پوتین هم طوری به دندان می‌زند که انگار استخوان واقعی است. «جویندگان طلا»، با اختلاف زیاد، یکی از بامزه‌ترین فیلم‌هایی است که درباره تب کابین ساخته شده است (تب کابین احساس ناراحتی و وحشت و دیگر علائمی است که بعضی افراد هنگام محبوس ماندن در داخل خانه احساس می‌کنند).

۹. بر زمین خطرناک (On Dangerous Ground)

بر زمین خطرناک

  • کارگردان: نیکلاس ری
  • نویسنده: ای. آی. بزریدس، نیکلاس ری
  • بازیگران: آیدا لوپینو، رابرت رایان، وارد بوند
  • سال: ۱۹۵۱

معمولا وقتی به فیلم‌های نوآر فکر می‌کنیم، خیابان‌های تاریک شهر به ذهن‌مان می‌آید. درام خارق‌العاده محصول ۱۹۵۱ نیکلاس ری هم از چنین جایی شروع می‌شود، در نیویورک، جایی که جیم ویلسن (رابرت رایان)، کارآگاه خشن شهر، از این همه گناه و بی‌شرمی که به واسطه کارش دیده خسته شده است. ولی وقتی متوجه می‌شوند که او مظنونان را کتک می‌زند، به شمال نیویورک فرستاده می‌شود و به این ترتیب، چشم‌اندازهای اطراف تغییر می‌کنند. او به یک فضای روستایی قدیمی می‌رود تا درباره قتل یک دختر جوان تحقیق کند.

این سفر، در دستان نیکلاس ری، شبیه ماموریت‌های افسانه‌های کلاسیک می‌شود. خیلی زود، دانه‌های برف روی شیشه ماشین ویلسن زاویه دید او را می‌بندند و دنیای او هم سفید و مبهم می‌شود. او در طول تحقیقات خود با مری مالدن (آیدا لوپینو) آشنا می‌شود، خواهر نابینای دختر به قتل رسیده، که خوبی ذاتی‌اش فرصتی می‌شود برای رستگاری ویلسن. این دوگانگی ساده بین بدبینی زندگی شهری پاکی فضاهای غیرشهری، این خطر را با خود دارد که فیلم بیش از حد احساسی شود. ولی ری با یک تصور کاملا درست و فکر شده تحول درونی ویلسن را به تصویر می‌کشد. به لطف موسیقی پرشور برنارد هرمن، «بر زمین خطرناک» یک تریلر کمیاب درباره دگرگونی روح می‌شود.

 

۸. ردپای گربه (Track of the Cat)

ردپای گربه

  • کارگردان: ویلیام ای. ولمن
  • نویسنده: ای. آی. بزریدس
  • بازیگران: رابرت میچم، ترزا رایت
  • سال: ۱۹۵۴

گرما و گردوغبار، از ویژگی‌های مهم وسترن‌های کلاسیک هستند. اما یک راه‌باریکه‌ای در این گونه سینمایی معروف است که داستان خود را در زمستان روایت می‌کند، جایی که کابوی‌ها پوشیده در لباس‌های خز ظاهر می‌شوند و کوهستان‌های اطراف مملو از برف هستند. «سرزمین دوردست»، فیلم محصول ۱۹۵۴ آنتونی مان با بازی جیمز استوارت، داستانش در تب‌وتاب دوران تلاش برای یافتن طلا و در شمال کشور رخ می‌دهد. «روز قانون شکن» از آندری دی‌تاث محصول سال ۱۹۵۹، یک جواهر گرانبها است که در وایومینگ برفی رخ می‌دهد. رابرت آلتمن هم در سال ۱۹۷۱ یک وسترن برفی به نام «مک‌کیب و خانم میلر» ساخت، داستان یک رابطه عاشقانه بین یک قمارباز و یک فاحشه در یک شهر پوشیده از برف.

«ردپای گربه» اما در میان فیلم‌های این‌چنینی، از همه عجیب‌تر است. یک درام عجیب فراموش نشدنی متکی بر تب کابین، داستان خانواده‌ای که اولین مهاجران منطقه‌ای به نام راکیز هستند، جایی که زندگی اصلا بی‌دردسر پیش نخواهد رفت. زورگویی، خشم و تمایل‌های نامشروع به محارم، بخش‌های مهمی از زندگی دور از اجتماع و تنهای آن‌ها را تشکیل می‌دهند. رابرت میچم در نقش برادر وسط بی‌ثبات بازی می‌کند. بولا بوندی هم مادر بدخلق و همیشه خشمگینش است. به محض این که اولین طوفان برفی فصل زمستان در فیلم آغاز می‌شود، پلنگ سیاهی وارد آن منطقه می‌شود که قصد از بین بردن قبیله آن‌ها را دارد.

کارگردان فیلم گفته بود که می‌خواهد یک فیلم رنگی را به صورت سیاه و سفید بسازد، و در این کار هم موفق شده است. تنها نوری که در فیلم جریان دارد هم مربوط به کاپشن قرمز پرزرق‌وبرق میچم است.

۷. نور زمستانی

نور زمستانی

  • کارگردان: اینگمار برگمان
  • نویسنده: اینگمار برگمان
  • بازیگران: اینگرید تولین، گونار بیورنستراند، ماکس فون سیدو
  • سال: ۱۹۶۳

اینگمار برگمان، این کارگردان مولف سوئدی، در فیلم‌های دیگرش به سراغ تابستان و پاییز هم رفته است، ولی فقط در یک مقطع از سال است که تیرگی‌ و سرمای نوردیک (کشورهایی که در شمال اروپا قرار دارند) به اندازه یک ژاکت کریسمس به دل می‌نشیند: زمستان.

«نور زمستانی» در منطقه‌ای روستایی در سوئد رخ می‌دهد، در طول چند ساعت از یک دسامبر عذاب‌آور. توماس (گونار بیورنستراند)، کشیش کلیسای محلی، مراسم ظهرگاهی خود را برگزار می‌کند. یک روستایی دل‌مرده (ماکس فون سیدو) به سراغش می‌آید، او چنان افسردگی عمیقی دارد که حتی از دست توماس هم کاری برنمی‌آید. بعدازظهر آن روز به دادگاهی برای محاکمه روح توماس تبدیل می‌شود، و ایمانی که به خاطر ناتوانی او و سکوت پایان‌ناپذیر خداوند به چالش کشیده شده است. در این میان، احساساتی که او به معشوق سابقش دارد این آشفتگی را بدتر می‌کند. معشوق او مارتا (اینگرید تولین) است، کسی که نامه عمیق احساسی‌اش در یک نمای شش دقیقه‌ای تماشایی تاثیرگذار، رو به دوربین خوانده می‌شود. برگمان در «نور زمستانی» در سوزاننده‌ترین و غم‌افزاترین حالت خود است، در فیلمی سرشار از شکنجه‌های درونی ناپیدا مثل رنجش، نگرانی و تردید، که همچون تنفس در این هوای سرد، به راحتی قابل تشخیص است.

۶. مارکتا لازاروا (Marketa Lazarová)

مارکتا لازاروا

  • کارگردان: فرانتیشک ولاچیل
  • نویسنده: فرانتیشک پاولیچک، فرانتیشک ولاچیل
  • بازیگران: جوزف کمر، مگدالنا واساروا، پاول لاندوفسکی
  • سال: ۱۹۶۷

در این فیلم تماشایی که تازه مدتی است در دنیای غرب مشهور شده و به آن به چشم یک اثر کلاسیک ماندگار نگاه می‌شود، استاد فرانتیشک ولاچیل یک حماسه تاریخی باشکوه را روایت می‌کند. فیلم با بازسازی صریح و اغلب کابوس‌وار قرون وسطی، هم‌سطح آثاری همچون «مهر هفتم» (۱۹۵۷) یا «آندری روبلف» (۱۹۶۶) قرار می‌گیرد.

فیلم داستان نبرد دو قبیله فئودال است، و دختری که توسط یکی از این دو قبیله دزدیده شده و معشوقه یکی از آن‌ها می‌شود. فضای فیلم طوری است که انگار در یک زمستان ابدی هستیم، با چشم‌اندازهایی خشن و عریان که اغلب پوشیده از برف هستند. ولاچیل بر خلاف دیگر فیلم‌های قرون وسطی که روی قهرمان‌بازی‌های ملال‌انگیز تمرکز می‌کنند، دنیای غریبی را به تصویر می‌کشد که با وحشی‌گری و خرافه شکل یافته است. او با فیلمبرداری متحرک و گیج‌کننده به سراغ نمایش مناظر و احساسات اروپای قرن سیزده می‌رود. تصاویر حیرت‌انگیز یکی پس از دیگری ظاهر می‌شوند و کاری می‌کنند که فیلم یک تجربه سرمست کننده شود، تجربه‌ای که با همان نماهای ابتدایی تماشایی آغاز می‌شود که در آن‌، گرگ‌ها در حال حرکت در میان برف هستند. «مارکتا لازاروا» در نظرسنجی که بین منتقدان چک برگزار گردید، به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای این کشور انتخاب شد.

  • ۷ فیلم هنری خوب قرن ۲۱ که احتمالا هرگز ندیده‌اید

۵. در خدمت سرویس مخفی ملکه (On Her Majesty’s secret service)

در خدمت سرویس مخفی ملکه

  • کارگردان: پیتر. ر. هانت
  • نویسنده: یان فلمینگ
  • بازیگران: جرج لازنبی، تلی ساوالاس، گابریل فرزتی
  • سال: ۱۹۶۹

جیمز باند در برف همیشه جواب می‌دهد، با صحنه‌های تعقیب اسکی که در خیلی از فیلم‌های جیمز باند همیشه دیده‌ایم، از «جاسوسی که دوستم داشت» (۱۹۷۷) تا «دنیا کافی نیست» (۱۹۹۹) و «فقط به خاطر چشمان تو» (۱۹۸۱). ولی فیلم «در خدمت سرویس مخفی ملکه» از همه‌ی این‌ها زمستانی‌تر است. داستان فیلم در ارتفاعات آلپ سوئیس رخ می‌دهد، جایی که بلوفلد (تلی ساوالاس)، دشمن اصلی باند در این فیلم، به دنبال این است که با اداره یک مرکز تحقیقات مربوط به حساسیت، گروهی از زنان زیبا به نام «فرشتگان مرگ» را شستشوی مغزی داده و به سراسر جهان بفرستد تا ویروس مرگباری را پخش کنند.

اولین و آخرین تجربه جرج لازنبی در نقش جیمز باند، به خاطر بازی بی‌روح او بارها مورد نکوهش قرار گرفته است، او یک جایگزین بد برای شان کانری بزرگ بود. ولی خیلی از هواداران فیلم‌های باند، در خدمت سرویس مخفی ملکه» را یکی از بهترین آثار این مجموعه می‌دانند. فیلمی با منظره‌های کوهستانی درخشان، پر از حس‌وحال برف و کوهستان و صحنه‌های هیجان‌انگیز روی پیست اسکی و تله‌کابین. فیلم هم‌چنین پیش  از ظهور «اسکای‌فال»، اولین فیلم جیمز باندی است که دارای یک هسته احساسی تاثیرگذار است. در این فیلم است که این مرد زن‌دوست بی‌وفا با تنها همسر خود، تریسی (دایانا ریگ) زیبا و سوگ‌انگیز دیدار می‌کند.

۴. درخشش (The Shining)

درخشش

  • کارگردان: استنلی کوبریک
  • نویسنده: استنلی کوبریک
  • بازیگران: جک نیکلسون، شلی دووال، بری دنن
  • سال: ۱۹۸۰

فیلم کلاسیک ۱۹۸۰ استنلی کوبریک با یک صحنه‌ای از جک تورنس نویسنده آغاز می‌شود که مشغول انجام یک مصاحبه شغلی برای پذیرش مسئولیت نگهداری از یک هتل در اتفاعات برفی است. این هتل که در طول زمستان بسته است، چند ماه است که به علت بارش سنگین برف اصلا غیرقابل دسترس شده است. چنین مکانی، یک جای عالی است برای تورنس تا بتواند مدتی با همسر (شلی دووال) و پسر پرمشکل‌شان (دنی لوید) تنها باشد و کار روی رمانش را آغاز کند.

ولی معلوم می‌شود این هتل هم برای رسیدن به آن انزوایی که مد نظر تورنس بود، مکانی ایده‌آل نیست. به نظر می‌رسد خلاء عظیم و ترسناک هتل، و گیر افتادن خانواده تورنس در مناظر پوشیده از برف، قرار است نقطه شروع یک جنون عجیب باشند. فیلم که از یکی از رمان‌های استیون کینگ اقتباس شده، از معدود تجربه‌های کوبریک در سینمای وحشت است که البته به یکی از درخشان‌ترین آثار این گونه هم تبدیل شده است. یک بازتعریف فوق‌العاده از فیلم‌های متکی بر خانه تسخیرشده که البته بر خلاف دیگر آثار این‌چنینی، سرشار از معنا و تفسیرهای فرامتنی است.

۳. داستان زمستان (A Tale of Winter)

داستان زمستان

  • کارگردان: اریک رومر
  • نویسنده: اریک رومر
  • بازیگران: چارلوت وری، فردریک ون دن دریش، میشل وولتی
  • سال: ۱۹۹۲

«داستان زمستان» یکی از چهار فیلمی است که اریک رومر با محوریت فصل‌ها ساخت. فیلم در یک زمستان خیال‌انگیز رخ می‌دهد، پنج سال پس از رابطه عاشقانه‌ای که پیشتر در یک تابستان آغاز شده بود. فلیسی (چارلوت وری) در طول تعطیلاتی در ساحل عاشق چارلز (فردریک ون دن دریش) شد. آن‌ها بعد از آن دیگر نتوانستند هم‌دیگر را ببینند. به دلایلی که برای فلیسی مشخص نیست، چارلز آدرس اشتباهی به او داده است. حال دو خواستگار دل‌داده به سراغ فلیسی آمده‌اند، ولی او نمی‌تواند خاطره چارلز را از ذهن خود پاک کند.

«داستان زمستان» یک مطالعه دیگر است از اریک رومر در باب بوالهوسی‌های عشق و سرنوشت، فیلمی که به صورت توامان، یک اثر کاملا نوآورانه و کلاسیک به نظر می‌رسد. عنوان فیلم که نیم‌نگاهی هم به یکی از آثار شکسپیر دارد، اشاره‌ای دارد به نقش همیشگی که شانس و شرایط در زندگی ایفا می‌کنند، چرخ‌های سرنوشت پیوسته در حرکت هستند و در نهایت پایانی را در فیلم رقم می‌زنند که هم معجزه‌آسا است و هم به شکل ظریفی، رضایت‌بخش. فیلم یک غزل گرمابخش زیباست درباره سردترین فصل سال.

۲. فارگو (Fargo)

فارگو

  • کارگردان: جوئل کوئن
  • نویسنده: جوئل و ایتن کوئن
  • بازیگران: فرانسیس مک‌دورمند، ویلیام اچ. میسی، استیو بوشمی
  • سال: ۱۹۹۶

این فیلم محبوب برادران کوئن که از همان ابتدا با هدف خلق یک داستان قتل بومی نوشته شد، ترکیبی هنرمندانه است از کارهای سیاه و خوش‌قلبی جامعه آمریکا در یک شهر کوچک. فیلم که داستانش در سال ۱۹۸۷ و در مینه‌سوتا و داکوتای شمالی رخ می‌دهد، داستان آدم‌ربایی، اخاذی و قتلی است که رئیس پلیس حامله شهر (فرانسیس مک‌دورمند) به دنبال گره‌گشایی از آن‌هاست. این رئیس‌پلیس یکی از به‌یاد‌ ماندنی‌ترین شخصیت‌های سینمای آمریکا در کل دهه ۱۹۹۰ است.

ویلیام اچ. میسی در نقش یک فروشنده ماشین است، یک مفلوک اصلاح‌ناپذیر که چند گردن‌کلفت را اجیر می‌کند تا همسرش را بدزدند و درخواست پولی را بدهند که پدرزن پولدارش مجبور است پرداخت کند. این بخش داستانی شباهت‌هایی به «دهشت‌زده» (۱۹۸۳)، فیلم اول برادران کوئن دارد. «فارگو» تماما در مکان‌های پوشیده‌ از برفی عظیم روایت می‌شود. در چنین جاهایی، رنگ درخشان خون ریخته شده بهتر دیده می‌شود. ولی اگرچه سفاکی و خون‌خواری نقشی کلیدی در داستان دارند، باز هم «فارگو» در قلب خود یک گرمای حیاتی دارد، برادران کوئن همچنین یک  باور خدشه‌ناپذیر عمیق به رئیس پلیس و زادگاهش دارند.

«درون لوین دیویس»، فیلم سال ۲۰۱۳ براداران کوئن هم یک فیلم زمستانی عالی دیگر است که هنرمندانه، سرمای خاکستری یک نیویورک زمستانی در دهه ۱۹۶۰ را نمایش می‌دهد.

۱. وینیپگ من (My Winnipeg)

وینیپگ من

  • کارگردان: گای مدین
  • نویسنده: گای مدین، جرج تولس
  • بازیگران: دارسی فر، آن سوج، امی استوارت، لوئیز نگین
  • سال: ۲۰۰۷

گای مدین که با مکان‌های یخ‌زده بیگانه نیست، در «وینیپگ من» یک سمفونی شهری نامتعارف را برای زادگاهش در جایی دورافتاده در کانادا می‌نوازد. در این فیلم با بازی دارسی فر، مدین یک مستند شخصی درباره تاریخچه وینیپگ می‌سازد. گویی این مستند برای مدین ابزاری است برای رهایی از چنگ زادگاهی که همیشه در ذهن و روح او حضور داشته است. برای انجام این‌کار، او باید به مناظر دوران کودکی‌اش برود و خاطرات هراسناک  سختی‌هایی که همراه با مادر سلطه‌گرش کشیده است را دوباره زنده کند.

در کنار این زندگی‌نامه فرویدی، با داستان‌های محلی تکان‌دهنده‌ای از مردم آن منطقه آشنا می‌شویم. مثل ماجرای فراموش‌نشدنی آتش‌سوزی در اصطبل که باعث هجوم اسب‌ها به رودخانه منجمد می‌شود، و جسد یخ‌زده اسب‌ها تا پایان زمستان در رودخانه می‌ماند. هیچ‌وقت نمی‌توانیم مطمئن شویم که این داستان‌ها واقعی هستند یا تنها شاهد رگه‌هایی از قوه تخیل غنی مدین هستیم. جدا از این‌ها، «وینیپگ من»، یک نگاه شخصی لذت‌بخش است به فصل زمستان. با یک جهان برفی طرف هستیم که در آن داستان‌ها، خاطرات و باورها همچون برف‌بادهای زمستانی ظاهر می‌شوند.

منبع: BFI

The post ۱۰ فیلم زمستانی برتر تاریخ سینما؛ سرما و برف را با چاپلین و کوئن‌ها احساس کنید appeared first on دیجی‌کالا مگ.

منبع متن: digikala