بیشتر افراد در زندگی شغلی خود در دو راهیِ ماندن یا ترک کردن شغل، قرار گرفتهاند. زمانی که به رفتن میاندیشیم قطعاً دلایلی برای ترک شغل خود داریم اما قبل از اینکه این تصمیم را عملی کنیم هزاران پرسش و اما و اگر به ذهنمان میآید و سبب میشود در تصمیم خود دچار تردید شویم.
افراد به دلایل مختلفی شغل خود را تغییر میدهند. گاهی از شغل قبلی خسته شدهاند، گاهی ترجیح میدهند کار تمام وقت را کنار بگذارند، گاهی علاقههای جدیدی در خودشان کشف میکنند و گاهی هم فقط برای پول بیشتر به شغل جدید فکر میکنند.
این موضوعات برخی از دلایلی هستند که گاهی به ذهنمان خطور میکنند تا شغل خود را تغییر دهیم:
- من در این شرکت به بالاترین جایگاهی که میتوانستم رسیدهام.
- تواناییهای من در این شرکت دیده نمیشوند.
- مدیر من از پیشرفت من گریزان است.
- تغییرات در شرکت من بسیار زیاد است.
- حقوق و مزایای من کم است.
- فرهنگ زیرآب زنی در این شرکت وجود دارد.
- نظام شایسته سالاری در این شرکت وجود ندارد.
در مقاله “چرا در محیط کارم، پیشرفت نمیکنم؟” در ارتباط با مرکز کنترل درونی صحبت کردیم، حالا بیاییم با زبان مرکز کنترل درونی دلایل بالا را ترجمه کنیم:
- تا حالا به این موضوع که مدیر عامل شرکت شوم فکر کردهام؟
- من برای نشان دادن تواناییهای خودم چقدر تلاش کردم؟ با توجه به مشغلههای مدیر تا چه میزان باید انتظار داشته باشم تا دیده شوم؟
- چرا همواره برای پیشرفت باید به دنبال جایگزین شدن مدیرم باشم که او هم از پیشرفت من گریزان باشد؟
- در این تغییرات شرکت، من برای تصدی پست جدید آمادگی دارم؟ اصلاً به این موضوع فکر کردهام که تغییرات در سازمان باعث به وجود آمدن جایگاه شغلی جدید میشود؟
- آیا تا به حال در مورد ارزش افزوده خودم برای شرکت فکر کردهام؟ در ارتباط میزان حقوق بازار تحقیق کردهام؟ به ازای افزایش ۲۰ درصدی حقوق چه هزینههایی بابت این جابجایی باید بدهم؟
- من در ساخت فرهنگ شرکت و تیم خود نقش دارم؟
- آیا تا به حال در مورد توانایی خودم و کارهایی که انجام دادم منصفانه فکر کردهام؟ برای مدیر شدن فقط توانایی فنی لازم نیست بلکه توانایی رهبری حرف اول را میزند. شاید مدیر من توانایی فنی کمتری از من داشته باشد ولی قدرت رهبری و دید کسب کاری بهتری از من داشته باشد.
در این مقاله به دنبال این نیستیم تا بهترین زمان برای تغییر شغل را پیدا کنیم بلکه به دنبال پاسخ به دو موضوع زیر هستیم:
- چگونه میتوان تفاوت میان نارضایتی معمولی یا مقطعی را در مقابل عدم تناسب شغلی واقعی تشخیص داد؟
- چگونه برای برنامه ریزی آینده شغلی خود تصمیمی صحیح بگیریم؟
در ۳ گام زیر فرایند تسهیل تصمیمگیری در مورد تغییر شغل را شرح خواهیم داد.
گام اول : هدفتان را مشخص کنید
بیایید این بار ذهنی عمل نکنید، دست به قلم شوید، آنچه را که در ذهنتان میگذرد روی کاغذ بیاورید. ابتدا هدف را از کاری که انجام میدهید مشخص کنید، انسان وقتی چرایی یک مسئله را بداند با هر چگونگیای خواهد ساخت. ممکن است شما به تازگی شغلی را آغاز کرده و تجربه خاصی درباره آن نداشته باشید، در این موقعیت به درآمد کمتر در قبال آموزش بیشتر رضایت میدهید؛ وارد محیطی میشوید تا چیزهای جدید بیاموزید و مهارتهای جدید کسب کنید. در این شرایط قرار گرفتن در محیطی پویا و آموزنده که در آن مهارتهایتان افزایش یابد برایتان در اولویت خواهد بود. اما در موقعیتی دیگر شما برای کسب هویت مستقل و شروع یک فعالیت اجتماعی موثر مشغول به کار شدهاید و باز هم آنقدرها فاکتورهای مالی شغل برایتان پر رنگ نیست بلکه آنچه بیشتر برایتان اهمیت دارد فرصتی است که شغلتان برای برقراری ارتباطات و قرار گرفتن در موقعیت و قالب شغلی مورد علاقهتان به شما میدهد. در این حالت شما به محیطی نیاز دارید با همکاران صمیمی، مدیر سهلگیر و کاری راحت و مورد علاقه، حالا اگر حقوق کمی بالا و پایین شد مسئلهای نیست چون در ابتدا هم حقوق هدف اصلی شما نبوده است. اما وقتی شما به عنوان سرپرست خانواده وارد عرصه کار میشوید داستان کمی متفاوت است: در کنار تمامی فاکتورهای شخصی که برای رضایت شغلی به آن نیازمندید مسئله مالی هم به یکی از هدفهای اصلیتان تبدیل میشود؛ اینجاست که گاهی رئیس سختگیر، همکار شاکی و ساعتکاری سخت و طولانی به خاطر هدف بزرگتر تحمل میشود.
نکته : انسانهای بی هدف مجبورند تمام عمر برای انسانهای هدفمند کار کنند….!
گام دوم: شناسایی دلایل ماندن یا رفتن
در این گام باید از ابعاد مختلف به تغییر شغل نگاه کنیم. فرصتها، تهدیدها، ضعفها و قوتها را برای ماندن یا تغییر شغل شناسایی کنیم.
از خودتان بپرسید، آیا مشکل در درآمدتان است یا نوع کارتان؟ در واقع قبل از هر چیز باید علت نارضایتی خودتان را بفهمید. پیدا کردن راه حل برای مشکلی که به خوبی شناخته شده نیست، بسیار دشوار است. از خودتان بپرسید که چه چیزی را در موقعیت کاری فعلیتان دوست ندارید. شما می توانید با شناخت موانع و با قرار دادن آن ها در کنار اولویتهایتان، وخامت اوضاع را بررسی و قضاوت کنید. بعد از انجام دادن این بررسی، پیدا کردن راه حل و اجرایی ساختن آن راحتتر میشود. شاید راه حل تغییر شغل، تصمیمگیری در مورد مسئولیتهای جدید باشد؛ حتی احتمال دارد ناچار شوید محل کارتان را عوض کنید. در این گام همچنین باید با دید مثبت هم به قضیه نگاه کنیم و دلایلی برای ماندن شناسایی کنیم.
نکته: اگر دلایل ناراضایتی بیش از حد معقول بود نشان دهنده این امر است که شغل فعلی به صورت آگاهانه انتخاب نشده است بنابراین مقصر اصلی “من” هستم. در انتخاب بعدی دقت کنیم.
گام سوم: اولویت بندی دلایل بر اساس دادهها
در این گام دلایل شناسایی شده بالا را اولویتبندی خواهیم کرد، اصلیترین ابزاری که در این گام بهکار میبریم، تجزیه و تحلیل دادهها است. وقتی ایده تغییر شغل از نظر منطقی قابلپذیرش است باید با دادههایی همراه شود که از این ایده حمایت میکنند. بنابراین در دنیای مدرن، معادله اجرای یک ایده به این شکل است: منطق بهعلاوه دادهها، مساوی است با دلیل کافی. دلیل کافی باعث ایجاد آرامش احساسی میشود و همه اینها موجب میشوند شما برای تغییر شغل، حساب شده تصمیم بگیرید. به زبان دیگر باید در این گام بر اساس دادهها صحبت کنیم و نه بر اساس حس درونی.
نکته: تحلیل این موضوع که چه چیزی ندارید درست مثل تحلیل اینکه چه چیزی دارید، جزئی ضروری از حرفه شغلی است. همواره تصمیمات را مبتنی بر تحلیل و دادهها بگیریم.
یک مثال کاربردی:
در حال حاضر من در واحد نرمافزار شرکت دیجیکالا کار میکنم. احساس نارضایتی از وضع موجود باعث شده به فکر تغییر شغلم بیفتم. چطور برای ماندن یا رفتن تصمیمگیری کنم؟
گام اول:
هدف من کار کردن در حوزه نرمافزار در شرکت گوگل در سال ۲۰۲۵ است،
پاسخ به سؤالات زیر:
- پیش نیازهای رفتن به شرکت گوگل چیست؟
- من برای رسیدن به این هدف چه برنامههای توسعه فردی برای خودم دارم؟
- رفتن من از شرکت چقدر در مسیر رسیدن به گوگل است؟
- چقدر برای حل مشکلات موجود تلاش کردم؟
- شرک جدید چقدر همسو با هدفم است؟
در این گام باید سؤالاتی مانند سؤالهای بالا را از خودمان بپرسیم و برای همه به صورت مکتوب پاسخ داشته باشیم. من به دنبال کار کردن در گوگل هستم ولی هیچ تلاشی برای یادگیری زبان انگلیسی و مطالعه شرکتهای سیلیکون ولی نکردم. با این وجود در حال حاضر با تغییر شغل میخواهم به هدفم برسم.
تناقص موجود بین جملات بالا نشاندهنده این است که من در حال فرار از وضع موجود هستم.
گام دوم:
اگر در پاسخ به سوالات گام اول دچار تناقض نشدیم به گام دوم میآییم. رسیدن به مرحله دوم یعنی تغییر شغل برای من مسیری است تا به هدفم برسم.
در این گام دلایل خود را برای هرحوزه شناسایی میکنیم. به صورت نمونه جدول زیر تهیه شده است.
گام سوم:
در این گام به دلایل بالای محور افقی امتیاز ۰ تا ۵ و به دلایل پایینتر از محور افقی امتیاز ۰ تا ۵- میدهیم. در انتها مجموع اعداد را محاسبه و تصمیمگیری میکنیم.
ماندن | رفتن | |||
آشنایی با کسب و کار فعلی | ۴ | حقوق بیشتر | ۴ | |
ایجاد کانال های ارتباطی در سازمان فعلی | ۴ | جایگاه شغلی بهتر | ۳ | |
دیده نشدن فعلیتهای من در سازمان | ۴- | اندازه کسب و کار کوچکتر | ۵- | |
عدم تناسب حقوق با فعالیتهای من | ۳- | پویا نبودن شرکت | ۵- | |
مجموع | ۱ | مجموع | ۳- |
تصمیمگیری ماندن یا رفتن با شما !!!
نتیجهگیری:
در کسب و کارهای پیچیده امروزی، عجیب نیست اگر رئیس بخش یا واحد منابع انسانی سازمانی که در آن کار میکنید آن قدر فرصت نداشته باشد که به درستی فکر کند چگونه میتواند به بهترین نحو استعدادهای شما را شکوفا سازد. در عوض این خود ما هستیم که باید کنترل برنامهریزی آینده شغلیمان را به دست بگیریم تا مطمئن شویم در مسیری قرار گرفتهایم که متضمن رشد و توسعه بلند مدت ما است.
تمرکز بر برنامهریزی آینده شغلی قطعاً مقوله مهمی است اما در نظر بسیاری از شاغلان امری فوری به نظر نمیرسد. به همین علت بسیاری از آنها در این خصوص اقدامی انجام نمیدهند و آن را به تعویق میاندازند. در این مقاله سعی شده است تمرکز بر تغییر شغل به عنوان تنها راه برنامهریزی آینده شغلی در نظر گرفته نشود. همواره باید تلاش کنیم با توجه به گامهای ذکر شده تمامی هزینههای ماندن و رفتن را شناسایی و بر اساس همسویی با اهداف شخصی تصمیم به رفتن یا ماندن بگیریم.
مطلب تغییر شغل یا برنامهریزی آینده شغلی برای نخستین بار در دیجیکالا مگ منتشر شده است.
منبع متن: digikala