از میان اکرانهای گذشته هم تغییر زیادی را شاهد نیستم به جز اینکه درام تاریخی «بروتالیست» (The Brutalist) با بازی آدرین برودی بعد از شش هفته با افزایش فروش 45 درصدی به جمع ده فیلم برتر باکس آفیس داخلی پیوست. میزان فروش و وضعیت سایر فیلمها را در ادامه بخوانید.
در رمان برام استوکر نکتهای وجود داشت که اکثر خالقان دراکولاهای سینمایی به جز آلمانیها تصوری از آن نداشتند. چه فیلمهای ترسناک کمپانی یونیورسال در دههی 1930 که بلا لاگوسی را در قالب کنت دراکولا قرار میدادند و چه فیلمهای ترسناک پس از آن با مرکزیت یک خون آشام. این اول بار فردریش ویلهلم مورنائوی آلمانی و همکار فیلمنامه نویسش یعنی هنریک گالین بودند که پی به این گوهر وجودی بردند؛ این گوهر وجودی چیزی نبود جز تنهایی عمیق خود هیولای قصه که میتوانست اثر آنها را در صدر ترسناکترین فیلمهای تاریخ سینما قرار دهد. آنها فهمیدند این هیولا خودش قربانی است و اصلا عظمت تنهاییاش او را ترسناک میکند. او چون خدایی است که عمری تنها زندگی کرده و حال ناگهان وسوسه میشود که پا به زندگی آدمیان بگذارد.
وجود نام او را در فهرست بازیگران یک فیلم، نه تنها ضمانتی برای موفقیت تجاری آن پروژه به حساب میآید، بلکه باعث جلب نظر مخاطبان جدی و منتقدان سینمایی است و همچنین نویدبخش اثری فراموشنشدنی و ماندگار است. او با نقشآفرینیهای باورپذیر و جسورانهی خود، استانداردها و انتظارات جدیدی را به وجود آورده و هماکنون به ستارهای بیرقیب بدل گشته است. در ادامه به بیوگرافی نوید محمدزاده و معرفی آثار شاخص و برتر او میپردازیم.
در رمان برام استوکر فردی از لندن به محل زندگی کنت دراکولا سفر میکند تا ملکی را به او بفروشد. در آن جا روند گام به گام حضور دراکولا در شهر لندن و وسوسهاش برای همراه کردن زنی با خودش بیشتر متکی به کلیشههای ادبیات گوتیک است. ادبیات گوتیک ریشه در ترسهای آدمی دارد. ترس و وحشت همواره در زندگی انسان حضور غیرقابل انکاری داشته است. از عصر غارنشینی و ترس از گرسنگی، سرما و گرما یا دریده شدن توسط یک حیوان درنده تا عصر کشاورزی و آغاز شکلگیری تمدن و ترس از خشکسالی. با پیچیدهتر شدن تمدن نوع ترسهای آدمیزاد هم عوض شد. در چنین چارچوبی سر و کلهی طبقات مختلف اجتماعی هم پیدا شد. یکی از ترسهای این دوران تازه، ترس از توطئههایی بود که توسط قدرتمندان شکل میگرفت. این قدرتمندان عموما در مکانی به دور از اجتماع زندگی میکردند و بیشتر با افراد طبقهی خود که بخش کوچکی از هر محیطی را تشکیل میدادند، رفت و آمد داشتند. به همین دلیل هم هالهای از رمز و راز دور آنها شکل گرفت.
نکتهی عجیب حضور فیلم فرانسیس فورد کوپولا در این فهرست است. قطعا «مگالوپلیس» جزو بدترین فیلمهای سال نیست اما نکته این جا است که گردانندگان تمشک طلایی همواره فقط به بدترینها توجه ندارند. آنها گاهی مایوسکنندهترینها را هم در فهرستهای خود قرار میدهند و پر بیراه نیست اگر که اثر کوپولای بزرگ را یکی از این دسته آثار به حساب بیاوریم. حتی با هر متر و معیاری فیلم تاد فیلیپس هم چنین است و گرچه قطعا بدترین فیلم سال نیست اما پس از اکران فقط جای افسوس باقی گذاشت.
«شبگرد» یک هجویه است. هجویهای بر وضعیت امروز جامعه و سینمای ایران. فیلمساز به طور ویژه قصد بازتاب تصویر جفنگ سینمای درام اجتماعی ایران را داشته است. نشانههایی را هم برای دریافت مقصودش در فیلمش گذاشته اما این را فقط یک مخاطب حرفهای سینما متوجه میشود. مخاطب عادی «شبگرد» را مجموعهای قصههای بیربط (البته همه به طریقی به هم ارتباط پیدا میکنند) بیپایان میدانند که با ذائقه کمدیپسند امروزشان هم جور درنمیآید. چون طنز نهفته در فیلم مؤتمن که دقیقاً در اجرای بازیگران ضربه خورده است (این هم یک نتیجه منفی فیلم بی مووی که از بازیگر حرفهای طبعاً با دستمزد بالا بهره نمیبرد)، کمدی ابسورد/جفنگی است که هر مخاطب سینمایی متوجهش نمیشود. در این فیلم با این اجرای بازیگران که محال است. چون مثلاً در «شبگرد» سکانسی مثل دزدی از جواهرفروشی دوست که مشابهش را در فیلمهای فیلمسازی مثل تارانتینو یا کوئنها دیدهایم، روی کاغذ خندهدار است اما در اجرا نه. مخاطب عادی با طنز نهفته در متن ارتباط برقرار نمیکند، مخاطب خاص هم از اجرای ضعیف شاکی میشود.
این در حالی است که پیشبینی میشد بازسازی «مرد گرگنما» در جدول فروش داخلی سینماها به رتبه اول برسد. اما کمدی دوستانه درجه R سونی با بازی کیکه پالمر و سیزا در نهایت رتبه اول را تصاحب کرد. مابقی عناوین هم با ترتیبی نه چندان متفاوت از هفتههای پیش به فروش خود ادامه دادند و تنها خبر قابل توجه، یک میلیاردی شدن انیمیشن «موانا ۲» است. در ادامه میزان فروش فیلمها و وضعیتشان در باکس آفیس را بخوانید.