اگرچه فیلمهای جدید با فروش نه چندان چشمگیر نتوانستند «ونوم: آخرین رقص» را از صدر جدول به زیر بکشند، اما به لطف تبلیغات شفاهی و همچنین نبود رقیب جدی در سینماها، در بالاترین حد انتظار اکران شدند. هالیوود عمدتا از اکران فیلم در هفته پس از انتخابات خودداری کرد، زیرا نگران بود که مردم به جای فیلمها، به انتخابات ریاست جمهوری توجه کنند. در نتیجه، طبق گزارش کام اسکور، درآمد کلی گیشه داخلی بیش از ۱۱ درصد نسبت به سال ۲۰۲۳ و تقریبا ۲۷ درصد نسبت به سال ۲۰۱۹ کاهش یافته است.
همانطور که گفته شد برخی از اینها بازسازیها، آثاری هستند که جنبه کوچکتری از نسخه اصلی را گسترش میدهند و برخی بهتر از نسخههای قبلی خود هستند، برخی بدتر هستند و برخی از آنها هم دقیقاً در یک رتبه و جایگاه با فیلم پدر معنوی خود قرار میگیرند.
البته همانطور که گفتیم با وجود این تفاوتها، اپلتیوی به ادامهی ساخت «اسبهای آرام» چراغ سبز نشان داده است. طبق گفتهی اسمیت، هرون کتابی به نام «ساعتهای مخفی» (The Secret Hours) نوشته که داستان خود جکسون لمب را دنبال کرده و شخصیتهای موجود را هم به آن میآورد و این داستان میتواند زمینهی یک اقتباس کوتاهتر را فراهم کند. مخصوصا که گری اولدمن تا هر زمان که «اسبهای آرام» ادامه بیابد، پایهی بازی در نقش لمب است. تا همین فصل چهارم هم سریال اپلتیوی اقتباس دقیقی از رمانهای هرون انجام داده و تنها تغییرات جزئی در طرحهای داستانی آن ایجاده کرده که خوانندگان کتابها و بینندگان را همزمان برای دیدن فصلهای بعدی مشتاقتر میکند. اسمیت توضیح داده که نویسندگان در اتاق فکر «اسبهای آرام» همیشه سعی می کنند به روح کتاب و شخصیتها وفادار بمانند. نویسندگان سریال حتی از خود هرون دربارهی تغییرات جزئی که در داستان ایجاد میکنند میپرسند تا از رضایت او مطمئن شوند؛ مثلا کاراکتر فردی فاکس در فصل یک و دو کاراکتر خوبی بود که در کتاب نقش بسیار کمرنگی دارد و آخر و عاقبت او هم خارج از متن اصلی اتفاق میافتد. در حالی که در سریال به کاراکتر او آنطور که شایستهی آن است بسط داده میشود. البته هر چه سریال «اسبهای آرام» به کتاب وفادار باشد، هر دو با واقعیت تفاوت دارند. مشخصا سریال جزئیات و اطلاعاتی را دربارهی امآیفایو تغییر داده که وقتی از کتاب به تصویر منتقل شدهاند، بیشتر هم خودشان را نشان میدهند.
پل کینگ، کارگردان فیلم وانکا حالا خبر ساخت دنباله فیلمش را تأیید کرده است. به گفته او فیلمنامه «وانکا ۲» در حال نگارش و فیلم در دست تولید است. بنا به اظهارات او، نیمی از نسخه اولیه فیلمنامه به پایان رسیده، قصه و خط داستانی نیز مشخص شده است .
اگر چیزی از قسمتهای شکنجهآور پایانی مجموعه «بازی تاج و تخت» فهمیده باشیم، آن است که انسان در هیچچیز به اندازه ناامیدی جمعی، همبستگی ندارد. سریال محبوب شبکه اچبیاو با آن پایانبندی که برن را به پادشاهی هفت اقلیم رساند و دنریس را بعد از سالها آزادسازی شهرها و مردم به این نتیجه که در دل میخواهد مردم را با آتش اژدها کنترل کند، مصداق بارز ناامیدی جمعی است. حالا نسخه سینمایی قرار است به کجا برسد؟ شاید این فیلم جدید که اطلاعات زیادی هم از آن در دست نداریم، باعث شود فاجعه فصل آخر سریال را از یاد ببریم. شاید نسخه سینمایی «بازی تاج و تخت» ما از سایه تبعید کسلکننده جان اسنو به شمال یخزده و مرگ کسالتبار سرسی و جیمی زیر آوار سنگها به روشنایی ببرد. شاید آتش اژدها در فیلم باشد یا ارتش مردههای چشمفلزی و جاهطلبی جنونواری برای آنکه تلاشهای لیتلفینگر در از نردبان بالا رفتنهای ماکیاولیستیاش، یک باشگاه شعر در ریورران به نظر بیاید. یا شاید درباره تلاش مذبوحانه تیریون برای یافتن آخرین شراب ناب پنهان در وستروس باشد.
دلیل اصلی این موضوع هم به تلاشهای گروههای مختلف اجتماعی برای جلوگیری از ساخته شدن فیلمهای گنگستری بازمیگردد. بهترین فیلمهای گنگستری دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ هیچگاه اشارهای مستقیم به نام یک خلافکار واقعی نمیکنند و گرچه مخاطب میداند که داستان با الهام از کدام شخصیت گردن کلفت دنیای زیرزمینی ساخته سده اما فیلمسازان به دلیل ترس از گروههای اجتماعی و فشار آنها فقط این نشانهها را در حد اشاره نگه میدارند. استدلال گروههای اجتماعی این بود که اشارهی مستقیم به زندگی یک گنگستر ممکن است که تبلیغی ناخواسته برای او و امثال وی تبدیل شود و زندگی به شیوهی خلافکاران را تقویت کند و جوانان بیشتری را به سمت آنها سوق دهد.
چه کمدیهای شاد و پرانرژی باشند، چه درامهای آرام و دلنشین، سریالهایی که دوستی، جامعه و عشق را بررسی میکنند، دیدگاههای متفاوتی را به نمایش میگذارند. این سریالها به تماشاگران یادآوری میکنند که از لحظات کوچک و شادیهای ساده زندگی لذت ببرند و همچنین راهی برای فرار از واقعیتهای سختتر ارائه میدهند. از «آشکارسازها» گرفته تا «تد لاسو»، در اینجا به بررسی چند از بهترین سریالهای انگیزشی میپردازیم که تماشای آنها ارزشش را دارد.
در دوران مککارتیسم روی کوهن برای خود در میان جمهوریخواهان سنتی آمریکا نامی دست و پا کرده بود. او کسی بود که توانست با پافشاریهای بسیار اتل و جولیوس روزنبرگ را به ظن جاسوسی برای شوروی محکوم به اعدام با صندلی الکتریکی کند. ماجرایی که سالها برای خود در صدر اخبار آمریکا جایی دست و پا کرد و مورد توجه بسیاری حتی خارج از مرزهای این کشور بود. این کار باعث پیشرفت کوهن شد تا آن جا که عملا در راهروهای کاخ سفید رفت و آمد داشت و حتی با ریچارد نیکسون هم رفاقتی پیدا کرد. پس او در عالم واقعیت آدم قدرتمندی بود که با وجود جنجالهایی این جا و آن جا، قدرتی بیشتر از یک وکیل معمولی داشت و بسیار پر نفوذ بود.