وودی آلن سلطان ساختن فیلم‌هایی درباره‌ی روابط زنان و مردان است. شاهکارش در این زمینه احتمالا «آنی هال» محسوب می‌شود. فیلمی پر از شوخی‌های درجه یک و طعنه‌آمیز درباره‌ی مردی که در رابطه‌اش با زنان شکست می‌خورد. اما برخلاف آنچه خیلی از دوستداران سینما تصور می‌کنند وودی آلن سال‌های اخیر نسبت به دهه‌ی ۷۰ نه تنها افت نداشته که نگاهش به رابطه‌ها و شوخی‌هایش دلچسب‌تر هم شده است. فیلم «فستیوال ریفکین» شاهدی بر این مدعاست.

در نقد فیلم فستیوال ریفکین خطر لو رفتن داستان وجود دارد.

ریفکین مردی است در اوایل دهه‌ی هفتم زندگی‌اش. زمانی که تصور می‌کنیم رابطه‌ی زن و شوهر دیگر به ثبات رسیده است. او به همراه همسرش سو که مدیر برنامه‌های کارگردان جوان جذابی به نام فیلیپ است به فستیوال سن سباستین رفته چون به روابط همسرش با فیلیپ مشکوک شده است. وودی آلن بی‌ثباتی رابطه‌ای را که سال‌ها به طول انجامیده به تصویر می‌کشد. اینکه چطور ممکن است یکنواخت شدن زندگی روی زندگی مشترک سایه بیاندازد و آن‌ها در طلب هیجان از زندگی مشترکشان عبور کنند.

آلن این فرصت را پیدا می‌کند که از طریق ریفکین که مدرس و عشق سینماست به فیلمسازهای محبوب خودش از بونوئل و گدار گرفته تا فلینی و برگمان ادای دین کند و البته اولین و مهم‌ترین ارجاعش به «همشهری کین» اورسن ولز است.

فیلم وودی آلن به لحاظ اخلاقی ممکن است به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید. زیادی تند و تیز است و حتی در نقدهای خیلی از منتقدان می‌بینید که بنظرشان فیلم حتی در قلمروی کارهای وودی آلن هم هنجارشکنی می‌کند. مهم‌ترین دلیلش ناکامی مرد نویسنده است. او دست آخر با رویاهایش تنها می‌ماند. همسرش ترکش می‌کند و رابطه‌ی جدیدی که به آن امید بسته هم تمام می‌شود. او شکست‌خورده است و دیدن آدم خوبی که برخلاف قوانین عدالت و انسانیت شکست می‌خورد معمولا برای هیچ‌کس دلچسب نیست.

فستیوال ریفکین

فیلم وودی آلن ممکن است به لحاظ اخلاقی به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید اما به گزندگی واقعیت زندگی است

والاس شاون در نقش ریفکین مثل اکثر فیلم‌های وودی آلنی راوی موقعیت است. آلن از آن کارگردانان سرد و گرم چشیده‌ای است که می‌داند نمی‌تواند خودش را جای همه بگذارد. او معمولا جای شخصیت مرد شکست‌خورده‌ی داستان است و از زبان او سخن می‌گوید.

فیلم «فستیوال ریفکین» فقط درباره‌ی یک رابطه‌ی به آخر خط رسیده نیست. نامه‌ی عاشقانه‌ای است خطاب به فیلم‌هایی که آلن دوستشان دارد و با ماندگارترین سکانس‌هایشان آن‌ها را بازآفرینی کرده. درباره‌ی عشق واقعی به سینماست و اینکه چطور جشنواره‌ها و مطبوعات و ستایش‌های بی‌رویه از فیلم‌های واقع‌گرایانه مسیر سینما را تغییر داده‌اند و این وسط عاشقان واقعی سینما مثل ریفکین احساس خلا می‌کنند.

فیلیپ نماینده‌ی آدم‌هایی است که ریفکین (و درواقع خود آلن) از آن‌ها نفرت دارد. از آن‌ روشنفکرهای متظاهر و پرمدعایی که بقیه برایشان هورا می‌کشند و بیشتر از چیزی که استحقاقش را دارند تحویل گرفته می‌شوند. فیلیپ ابایی از این ندارد که جلوی ریفکین با همسر او گرم بگیرد. سکانسی که سو می‌گوید خبرنگاران گفته‌اند فیلیپ مهم‌ترین اتفاق سینما بعد از موج نوی فرانسه است عصبانیت ریفکین بامزه و خنده‌دار از کار درآمده. فقط حسادت سر سو باعث خشمش نشده. موج نوی سینمای فرانسه و تروفو و گدار هم معشوق‌های ریفکین هستند و این یک‌جور توهین بزرگ به عشق‌های بزرگ‌ زندگی اوست.

چیزی که در مورد فیلم آخر آلن دوست دارم این است که او ریفکین (یعنی خودش) را هم دست می‌اندازد. همه‌ی حرف‌هایش درباره‌ی هنرمندان متظاهر درست اما خود ریفکین با همه‌ی عشقش به سینما به کجا رسیده؟ بیشتر یک آدم بدبین غرغروست که از به هم خوردن نظم زندگی‌اش توسط یک جوانک فرانسوی دلخور شده. از آن روشنفکران ساحل شرقی نیویورک که معتقدند بهتر از هر کسی می‌توانند درباره‌ی هنر نظر بدهند. ریفکین منتقد هم نیست. او کلاس‌های تدریس سینمای کلاسیک داشته و در رویایش است که یک کتاب بنویسد اما وسواس فکری‌اش باعث می‌شود که هیچ‌وقت در نوشتن جلو نرود. او می‌خواهد کنار جویس و داستایوسکی قرار بگیرد نه اینکه نویسنده‌ای با کتابی معمولی باشد.

و وودی آلن همه‌ی این داستانک‌ها را در شهر رنگارنگ سن‌سباستین به تصویر می‌کشد. جایی که همه چیز زیبا به نظر می‌رسد و البته همه برای برگزاری جشنواره‌ی سن سباستین در آن حضور دارند. درنتیجه جای تعجب نیست که سن‌سباستین فیلم را برای نمایش در جشنواره انتخاب کرد. البته علی‌رغم اینکه بارها از زبان آدم‌هایی که به هم برخورد می‌کنند درباره‌ی این می‌شنویم که سن‌سباستین چه فستیوال فوق‌العاده‌ای است چیزی گل‌درشت و تو ذوق‌زننده درباره‌اش وجود ندارد چون قهرمان ما یعنی ریفکین دل خوشی از فستیوال‌های سینمایی ندارد. برای ریفکین تا قبل از ملاقات دکتر روخاس همه چیز مشوش‌کننده است و حتی از تماشای نسخه‌ی تصحیح شده‌ی «از نفس افتاده» هم لذت نمی‌برد. برای او فستیوال‌هایی که امثال فیلیپ را ستایش می‌کنند دیگر معنای سینما را در خودشان ندارند.

آلن این فرصت را پیدا می‌کند که از طریق ریفکین که مدرس و عشق سینماست به فیلمسازهای محبوب خودش از بونوئل و گدار گرفته تا فلینی و برگمان ادای دین کند و البته اولین و مهم‌ترین ارجاعش به «همشهری کین» اورسن ولز است. اولین رویای عجیبی که ریفکین در سن‌سباستین می‌بیند کودکی‌اش است در حالی که همان حباب «همشهری کین» از دست کسی می‌افتد و روی چوب سورتمه‌اش نوشته رز بادنیک که طبعا یادآور رزباد، مک‌گافین «همشهری کین» است.

این بازآفرینی سکانس‌های فیلم‌های کلاسیک در عین ادای دین به نسخه‌های اصلی شوخ‌طبعانه هستند. سکانسی که ارجاع به مهمانی‌های عجیب و غریب فلینی در خیابان دارد یا سکانس میز شام که ادای دین به بونوئل است با حضور کاراکتر ریفکین بامزه از کار درآمده‌اند.

چیزی که باعث می‌شود فیلم به خوبی آثار قبلی وودی آلن در همین حال و هوا نباشد حضور کاراکتر فرعی دکتر است. زنی که می‌تواند برای ریفکین مسکنی در دوره‌ی جدایی از همسرش باشد اما رابطه‌شان به جایی نمی‌رسد. اگر دکتر روخاس بیمزه از کار درآمده بیشتر به خاطر شخصیت‌پردازی نحیف اوست. می‌توانیم بفهمیم که در آن حال بحرانی و شهر غریب ریفکین چرا به صرف اینکه زنی با او درباره‌ی فیلیپ هم‌عقیده است ناگهان نسبت به او احساساتی می‌شود اما حال و هوای زن غیرطبیعی است. در شرایطی که مثلا در فیلم «روزی بارانی در نیویورک» حضور سلنا گومز هر چند پررنگ نبود کمک می‌کرد تا کاراکتر گتسبی قوام بیشتری پیدا کند و به علاوه در پیشبرد درام موثر بود.

  • نقد فیلم یک روز بارانی در نیویورک؛ وودی آلن به خانه می‌رود

همچنان شوخ‌طبعی تند وودی آلن را درباره‌ی رابطه‌ی زناشویی ستایش می‌کنم. اینکه هنوز می‌تواند فیلم‌های سرحالی بسازد که موقع تماشایشان متوجه گذر زمان نشوید، هنوز هم زیبایی‌شناسی طراحی صحنه‌اش و استفاده‌اش از موسیقی درجه یک است و هنوز هم مواضع خودش را به عنوان یک روشنفکر انتقادی حفظ کرده برایم تحسین‌برانگیز است. در این فیلم آخر که به عنوان یک سینه‌فیل هم علایق سطح بالایش را به رخ می‌کشد.

فیلم‌های آلن به خوبی دهه‌های قبل شاید نباشند اما چند فیلمساز را می‌شناسید که در هشتاد و چندسالگی هنوز هم آثارشان نکات تحسین‌برانگیز و شخصیت‌های همدلی‌برانگیز و سکانس‌های بامزه و مهم‌تر از همه احترام به سینما را داشته باشد؟ و چند فیلمساز می‌توانند علی‌رغم نگاه بدبینانه‌شان شما را متوجه مضحکی برخی از موقعیت‌های زندگی کنند جوری که به آن‌ها بخندید؟ چند فیلمساز در این سن و سال همچنان بی‌وقفه کار می‌کنند و آثارشان هم استاندارد از کار درمی‌آید؟

حاشیه‌های ماجرای وودی آلن و جنبش‌های اجتماعی باعث شده منتقدان نسبت به آثارش بی‌مهری کنند. واقعیت این است که وودی آلن به لحاظ فرم که تغییری نکرده و میزانسن‌هایش حالا حس و حال رهاتری دارند و به لحاظ مضمون هم همان روشنفکر طعنه‌زن همیشگی است فقط شاید خسته‌تر از آن است که روی همه‌ی جزییات فیلمنامه‌اش مثل دهه‌های قبل تمرکز کند.

نقد فیلم فستیوال ریفکین دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

The post فیلم فستیوال ریفکین؛ وودی آلن هنوز هم با رابطه‌ها شوخی‌های درجه یک می‌کند appeared first on دیجی‌کالا مگ.

منبع متن: digikala