اگر همین حالا از شما بپرسند از دست کدام کلیشه‌های فیلم‌های هالیوودی خسته شده‌اید لازم نیست زیاد فکر کنید تا پاسخ دهید؛ از طنزهای قابل پیش‌بینی تا صحنه‌های بی‌خاصیت و تکراری. نباید فراموش کرد که هدف غایی کلیشه‌ها زیر سوال بردن خلاقیت نیست؛ بلکه تشویق سازندگان برای به چالش کشیدن خود و استفاده از عناصر آشنا در قالبی تازه است. شاید این به یاد نویسندگان و کارگردانان بیندازد که فراتر از الگوها و فرمول‌های ثابت و تکراری، به ایده‌هایی روی بیاورند که واقعا احساسات بیننده را قلقلک می‌دهند. بالاخره آنچه در فرایند خلاقیت بدون مرز تولید می‌شود، یک اثر اصیل، تازه و بکر است که مانند آن را پیش از این ندیده‌ایم و همه می‌دانیم فیلم‌های بزرگ همه از این خاصیت برخوردارند.

۱۰. تیک‌تیک ساعت

معمولا از تیک تیک ساعت در فیلم‌های اکشن استفاده می‌شود؛ خصوصا وقتی که می‌خواهند بیهوده در مخاطب احساس تعلیق و تنش ایجاد کنند. این به یکی از تکراری‌ترین کلیشه‌های فیلم‌ها در تمام ادوار تبدیل شده که حتی به روایت ضربه می‌زند؛ زیرا مخاطب را به سرعت خسته کرده و از فیلم ناامید می‌کند. تیک تیک بمب ساعتی را فراموش نکنیم که که خود یک کلیشه‌ی تمام عیار است. این کلیشه برای القای حس خطر به کار برده می‌شود اما دیگر آن قدر در فیلم‌های مختلف با این صحنه روبه‌رو بوده‌ایم که زمان دیدن یک بمب ساعتی دیگر هیچ احساسی به ما منتقل نمی‌شود. این عناصر تکراری خبر از یک فیلمنامه‌نویس تازه‌کار می‌دهند که به توانایی خود در روایت اعتماد ندارد و از این رو به تکنیک‌های هزاران بار آزموده شده تکیه می‌کند که نتیجه‌ای جز خیانت به داستان در پی ندارد. فیلم‌های هالیوودی باید این ترفند کلیشه‌ای را کنار بگذارند؛ زیرا اغلب منجر به تعلیق قابل پیش‌بینی می‌شود و به جای ایجاد اضطراب واقعی، حواس مخاطب را پرت می‌کند؛ مخصوصا وقتی صدای تیک‌تیک تا چند دقیقه روی تمام صحنه‌ها پخش می‌شود که باعث می‌شود از خودتان بپرسید چطور یک شمارش معکوس یک دقیقه‌ای ده دقیقه طول کشیده است! وقت آن است که این کلیشه را رها کرده و به دنبال راه‌های خلاقانه‌تر و قانع‌کننده‌تر برای ایجاد تنش در داستان‌گویی سینمایی باشیم.

  • ۱۰ فیلم پرفروش دوران طلایی هالیوود؛ از «مری پاپینز» تا «بربادرفته»

۹. پشت سرم هستند، آره؟

کلیشه فیلم‌های کمدی هالیوودی

این کلیشه را بیشتر در فیلم‌های کمدی هالیوودی پیدا خواهید کرد. صحنه از این قرار است: دو نفر در حال صحبت کردن هستند. یکی با لحن تند و تیز از شخص ثالثی بدگویی می‌کند. اما دوربین با بستن قاب روی گوینده نشان می‌دهد به طرز کاملا غیرمنتظره‌ای نفر سوم درست پشت سر اوست! هیچ کس توقعش را نداشت، مگر نه؟ بگذارید با این شروع کنم که این طرح داستانی پوچ و غیرواقعی در وهله‌ی اول یکی از تکراری‌ترین، مسخره‌ترین و ساختگی‌ترین کلیشه‌های فیلم‌های کمدی است. فیلم‌های کمدی و سریال‌های طنز آنقدر از این ایده استفاده کرده‌اند که دیگر به یک فرمول پیش پا افتاده تبدیل شده و تأثیر خود را از دست داده است. فکر نمی‌کنم آخرین باری که با چنین صحنه‌ای خندیده‌اید را به یاد بیاورید. با این حال مشخص نیست چرا حتی بزرگ‌ترین و پرهزینه‌ترین فیلم‌های کمدی هم از این کلیشه دست نمی‌کشند. فراتر از تکراری بودن، چنین صحنه‌ای فاقد اصالت و تازگی است و می‌خواهد با تکیه بر شرم نیابتی بیننده را در کمدی لحظه همراه کند. فیلمسازان باید به جای توهین به شعور بیننده با استفاده از سناریویی غیرواقعی، اجازه دهند نویسنده‌های خلاق‌تر پا به میدان بگذارند یا حداقل از کلیشه‌ها با روش‌هایی تازه استفاده شود که نشان‌دهنده‌ی نگاهی نو هستند.

۸. اسلحه با خشاب همیشه پر

خشاب همیشه پر از کلیشه‌های فیلم‌های هالیوودی

بی‌شک یکی از بهترین فیلم‌های اکشن سال‌های اخیر سری فیلم‌های «جان ویک» بوده است. در اینجا کاری به هزاران نکته‌ی مثبت این فیلم‌ها نداریم؛ ولی می‌خواهیم توجه شما را به یکی از جزئی‌ترین اما مهم‌ترین عناصر فیلم‌های «جان ویک» جلب کنیم که در بسیاری از تولیدات سینمایی دیگر نادیده گرفته می‌شوند: جان ویک خشابش را پر می‌کند! حتی می‌توانید تعداد تیرهایی که جان خالی را می‌کند بشمارید که خودتان متوجه می‌شوید او درست سر موقع با یک خشاب خالی مواجه می‌شود که یا اسلحه‌اش را زمین می‌اندازد و اسلحه‌ی دیگری برمی‌دارد یا خشاب آن را پر می‌کند. این نکته‌ی بسیار ساده‌ای است، اما چنان وجه واقعی به فیلم می‌افزاید که مو به تن بیننده سیخ می‌کند. نمی‌توانید انکار کنید که پس از دیدن خشاب خالی جان ویک به شما استرس وارد نمی‌شود.

  • هالیوود ۲۰۳۲: آینده‌ی دنیای سرگرمی چگونه خواهد بود؟

حالا این را با اغلب فیلم‌های اکشنی که هر روز می‌بینید مقایسه کنید. اکشن‌های غیرواقعی که در آن شخصیت‌ها، قهرمان یا ضدقهرمان، به طور مداوم به سمت هم شلیک می‌کنند و حتی یک بار هم خشابشان خالی نمی‌شود. واقعا وقت آن فرارسیده که این کلیشه از فیلم‌های هالیوودی کنار گذاشته شود. نمونه‌ای از این کلیشه را می‌توان در صحنه‌ای از سریال «مردگان متحرک» دید که در آن کاراکتر هرشل می‌خواهد از مزرعه‌ی خود در برابر زامبی‌ها دفاع کند که اصولا تمام قوانین منطقی استفاده از اسلحه و مهمات در این صحنه زیر پا گذاشته می‌شوند. این کلیشه منطق روایی را به نفع راحت کردن کار نویسنده مصادره می‌کند. نویسنده به جای آنکه راه‌حل‌های خلاقانه یا حداقل متناسب با واقعیت ارائه دهد، به سادگی از کنار جزئیاتی از این دست عبور می‌کند. کلیشه‌ی خشاب همیشه پر بیننده را از دل روایت بیرون می‌اندازد و این حس را القاء می‌کند که نویسندگان آن قدرها برای نوشتن این صحنه وقت نگذاشته‌اند. حداقل چیزی که مخاطب می‌خواهد یک درک ساده از اصول اولیه‌ی استفاده از اسلحه‌ی گرم است، نه ترفندهای غیرواقعی و بی‌ارزش.

۷. فقط گربه بود!

صحنه‌ی کلیشه‌ای فیلم ترسناک با گربه

یک کلیشه‌ی دیگر که آن قدر استفاده شده که دیگر تأثیری ندارد. این صحنه‌ی تکراری و کلیشه‌ای را معمولا در فیلم‌های ترسناک هالیوودی دیده‌ایم که می‌خواهد با یک ترس واهی توی دل بیننده را خالی کند تا بعدا با یک صحنه‌ی ترسناک واقعی که بیننده توقعش را ندارد او را بترساند. در این صحنه‌ها کاراکتر با تعلیق و تعلل فراوان به سمت منبع صدایی می‌رود که حدس می‌زند باید هیولا، روح یا قاتل ماجرا باشد؛ اما تنها چیزی که پیدا می‌کند یک گربه‌ی معمولی است که جیغ‌کشان از سمت دیگری می‌گریزد. حتی اگر خیلی اهل فیلم دیدن نباشید، باز هم تعداد دفعاتی که چنین صحنه‌ایی را دیده‌اید از انگشتان دست فراتر می‌رود و این فاجعه‌ای برای نویسندگان فیلم‌های ترسناک محسوب می‌شود. کاهلی در نوشتن لحظه‌های واقعا دلهره‌آور باعث شده لحظه تأثیر خود را از دست بدهد. سینمای ترسناک هالیوود باید به جای بازیافت حقه‌های قدیمی، ایده‌های تازه‌ای کشف کند تا فیلم‌هاش فدای کلیشه‌های بی‌خاصیت نشوند.

۶. کوتاه کردن موها بعد از یک واقعه‌ی تراژیک

کوتاه کردن موها

شخصیت زن ماجرا بعد از آنکه یک واقعه‌ی تراژیک را پشت سر می‌گذارد، حالا می‌خواهد نشان دهد از آن برهه از زندگی‌اش عبور کرده و می‌تواند روی پای خودش بایستد، اما نویسندگان برای نشان دادن این تحول شخصیتی از چه صحنه‌ای استفاده می‌کنند؟ تراشیدن مو. این کلیشه‌ی خسته‌کننده و جنسیتی باید از صفحه‌ی روزگار محو شود؛ چرا که اینطور القاء می‌کند که زنان باید ظاهر خود را دستکاری کنند تا رشد درونی خود را نشان دهند؛ یا حتی بدتر از آن، زنان باید زنانگی خود را کنار بگذارند تا اطرافیانشان قدرت و استقلال آن‌ها را جدی بگیرند. این کلیشه همچنین یک استاندارد غیرواقعی را ترویج می‌کند که مبارزه‌ی شخصی را به حد یک کوتاه کردن موی ساده تقلیل می‌دهد و آن را به عنوان راهکار توصیه می‌کند. فیلم‌ها باید زنانی را به نمایش بگذارند که از طریق قدرت و اراده‌ی خود بر سختی‌ها غلبه می‌کنند، نه با توانایی‌هایشان در مو کوتاه کردن. البته حذف این کلیشه نیازمند دقت و ظرافت بیشتری است؛ چرا که نمی‌توان یک فرمول ثابت از آن در همه‌ی فیلم‌ها پیدا کرد. برای مثال، انیمیشن «گیسوکمند» (Tangled) دیزنی را به یاد بیاورید که در آن راپانزل مجبور می‌شود برای فرار از زندان نامادرش‌اش موهایش را قطع کند. قضاوت این صحنه به عنوان یک کلیشه یا یک لحظه‌ی تأثیرگذار در فیلم امر دشواری است، اما باید اعتراف کرد برای روایت این فیلم خوب کار می‌کند. بنابراین، می‌بینید که داستان‌سرایی قوی و تصمیماتی که انگیزه‌ی منطقی پشت سر آن‌هاست بر عوامل دیگر سایه می‌اندازد.

۵. زوم بی‌عیب و نقص

بالاخره تکنولوژی هم حد و حدود خودش را دارد. این اما یکی از تکراری‌ترین کلیشه‌های فیلم‌های هالیوودی است که در آن کاراکترها پشت کامپیوتر نشسته‌اند و با زدن چند دکمه‌ی بی‌معنی روی کیبورد تصویر را به طرز غیرممکنی بزرگ می‌کنند. اصلا می‌توان گفت این کلیشه در دل خودش یک کلیشه‌ی دیگر دارد و آن بیهوده تایپ کردن روی کیبورد است. کاراکتر پشت مانیتور می‌نشیند و برای انجام هر عمل ساده‌ای به سرعت چیزی تایپ می‌کند که در عالم واقعی هیچ معنی ندارد. در کنار آن، این زوم کردن‌های غیرممکن برای فاش کردن جزئیات مهم یا نشان دادن چهره‌ی یک فرد فراری هم نه تنها منطق داستان را به چالش می‌کشند، بلکه هوش مخاطب را هم دست کم می‌گیرند. فناوری‌ها در دنیای واقعی محدودیت‌های خودشان را دارند و هیچ وقت مثل آنچه مکرر در سریال «سی‌اس‌آی» می‌بینیم نمی‌توان از زوم کردن به عنوان میانبر روایی برای عبور از موانع پیچیده‌ی داستانی استفاده کرد. برای حذف آن نویسندگان باید سرنخ‌های هوشمندانه‌ای را اینجا و آنجای داستان بکارند تا شخصیت اصلی بتواند در موقع لازم از آن‌ها بهره‌برداری کند. همچنین به جای تکیه بر قدرت‌های تخیلی تکنولوژی، باید از طریق طرح‌ریزی‌های ظریف و با تکیه بر تکنیک‌های تحقیق واقع‌گرایانه داستان را پیش ببرند.

  • ۱۰ ویژگی منفی سینمای مدرن هالیوود؛ از تقلید مارول تا بی‌احترامی به انیمیشن

۴. دیدن قاتل یا هیولا در آینه

این کلیشه انگار به قانون نانوشته‌ای در تمام فیلم‌های ترسناک هالیوودی تبدیل شده است. نمی‌توانید کاراکتر را جلوی آینه‌ای قرار دهید، خصوصا آینه‌ی دستشویی، و یک شبح یا انعکاس ترسناک در آن صحنه نگذارید. کاراکتر جلوی آینه می‌ایستد و خودش را برانداز می‌کند، سپس یا آبی به سروصورتش می‌زند یا کابینت پشت آینه را برای لحظه‌ای باز می‌کند تا چیزی از آن بردارد. به محض آنکه نگاه مخاطب به آینه برمی‌گردد چیز غیرمنتظره‌ای از پشت شخصیت در آینه نشان داده می‌شود. البته غیرمنتظره که چه عرض کنم؛ این کلیشه آنقدر در فیلم‌های ترسناک تکراری شده که به محض ایستادن کاراکتر جلوی آینه می‌دانیم باید انتظار چه چیز را داشته باشیم. در نود درصد اوقات هم این هیولا یا موجود شبح مانند چیزی جز خطای دید یا تصور کاراکتر نبوده که نتیجه‌ای جز یک ثانیه ترس کوتاه و توخالی ندارد. تکیه بر این فرمول نشان می‌دهد چاه خلاقیت نویسندگان فیلم ترسناک ته کشیده و دیگر وقتشان به سر آمده است. خلاص شدن از شر این کلیشه واقعا می‌تواند قدم مثبتی برای کل ژانر ترسناک باشد و نویسندگان را به سمت کشف ایده‌های تازه‌ای سوق دهد که بینندگان را به گونه‌ای مؤثر غافلگیر می‌کنند. فیلم‌های ژانر وحشت هالیوودی استحقاق بهتر از این کلیشه‌ها و ترس‌های فرمولی را دارند.

۳. هکرها

کلیشه‌ی هکرها در فیلم‌های هالیوودی

شخصیت اصلی برای کشف اطلاعات سراغ هکری می‌رود که در یک اتاق درهم‌وبرهم زندگی می‌کند، با لباس‌هایی که از در و دیوار آویزان شده‌اند، بطری‌های نیمه‌خالی که همینطور روی زمین رها شده، جعبه‌های پیتزای نیمه‌خورده و هکری با ظاهری ژولیده و اغلب عینکی که به صورتش زار می‌زند. وقتی پای صحبت از هکرها در فیلم به میان می‌آید، احتمالا این صحنه به ذهن شما هم خطور می‌کند. این کلیشه‌ی دیگری است که همه‌ی هکرها را آدم‌هایی خوره‌ی صفر و یک نشان می‌دهد که رسیدگی به بهداشت و ظاهر از یادشان رفته است. این هکرها همچنین می‌توانند در سریع‌ترین حالت ممکن و تنها با چند دقیقه تایپ سریع روی کیبورد به آرشیو پنتاگون نفوذ کنند، یا اسناد محرمانه‌ی سی‌آی‌ای را بدزدند، یا به سادگی درباره‌ی موضوعی اطلاعاتی به کاراکتر ما بدهند تا داستان بتواند جلو برود. چرا که هیچ راه دیگری به ذهن نویسنده‌ی فیلم نمی‌رسد تا شخصیت از آن طریق بتواند به این اطلاعات دست پیدا کرده و کارش راه بیفتد! هک آسان و سریع دیگر به یکی از کلیشه‌ای‌ترین لحظات فیلم‌ها تبدیل شده است که چالش‌های روایی را با چند کلیک کنار می‌زند و نمایش را بر داستان‌گویی غنی ارجحیت می‌دهد. نشان دادن دقیق و واقعی هنر کدنویسی مستلزم تصاویر متنوعی است که تخصص ویژه‌ی خودش را هم می‌خواهد و باید به یک کدنویس واقعی رجوع کرد تا بتوان چنین صحنه‌هایی نوشت. برای شکستن این کلیشه مهم است که از ترسیم حیله‌های فنی تکراری دوری کنیم و به جای آن سرسختی ذهنی و تلاش‌های طاقت‌فرسای یک هکر را نشان دهیم.

۲. نابغه‌ای که همه چیز را می‌داند

نوابغ در فیلم‌های هالیوودی

باوجود آنکه کاراکترهای نابغه که همه چیز را می‌دانند اغلب از شخصیت‌های جذاب هر فیلم یا سریالی هستند، اما نبوغ واقعی در تلاش و کوشش نهفته است، نه یک عقل خدادادی بی‌حد و حصر. بالاخره هر کس در کاری مهارت دارد و همگان همه چیز ندانند. اما گاه در فیلم‌های هالیوودی با نابغه‌های کلیشه‌ای روبه‌رو می‌شوید که از درختان و گیاهان، تا قوانین مدنی یک کشور دورافتاده، تا راه‌های قطع کردن بمب ساعتی همه چیز را می‌دانند! این کلیشه هیچ بویی از واقعیت نبرده است؛ چرا که در طول تاریخ افراد با هوش استثنایی کسانی بوده‌اند که دهه‌ها از عمرشان را پای یک تخصص ویژه گذاشته‌اند، چه این علم پزشکی باشد، چه فرمول‌های ریاضی. اما فیلم‌های هالیوودی اغلب قهرمان‌های داستان خود را به صورت عالمان همه‌چیزدانی معرفی می‌کنند که در تشخیص بیماری‌های عجیب، زبان‌شناسی و موسیقی سرآمد هستند. این تصویر کلیشه‌ای صفت نابغه را از معنا تهی می‌کند و در هیچ جای تاریخ نمی‌توانید نمونه‌اش را پیدا کنید. نویسندگان فیلم‌های هالیوودی خوب است به جای استفاده‌ی بیش از حد از این روش توسعه‌ی شخصیتی، این کلیشه را کنار گذاشته و مبارزات واقعی انسان‌های خلاق و نابغه را نشان دهند. درام‌ها و داستان‌های جذاب از درون مبارزه با ضعف‌ها بیرون می‌آیند، نه برتری بی‌دردسر و بی‌منطق در هر زمینه.

  • ۵ نقطه ضعف بزرگ فیلم‌های جدید هالیوود؛ چرا این آثار به دل نمی‌نشینند

۱. امداد غیبی

در صحنه‌ی نبرد پرمخاطره‌ای هستیم و شخصیت اصلی خود را در موقعیتی می‌یابد که هیچ راه فراری از آن وجود ندارد؛ اما ناگهان سروکله‌ی یک ناجی غیرمنتظره از ناکجا پیدا می‌شود و شخصیت ما را از بلا نجات می‌دهد. این طرح داستانی دیگر به کلیشه‌ای خسته‌کننده تبدیل شده است که شاید در فیلم‌های اکشن دهه‌ی هشتاد و نود میلادی جواب می‌داد، اما امروزه دیگر باید کلکش از داستان‌گویی مدرن کنده شود. تکیه‌ی روایت بر چنین امدادهای غیبی ساختگی به جای نشان دادن تدبیر و توانایی قهرمانان داستان، یک راه حل ساده و بی‌دغدغه برای خروج از موقعیت پرتنش ارائه می‌دهد و داستان را به طرز معناداری آبکی می‌کند. در «نجات سرباز رایان» در یکی از لحظات اوج احساسی و هیجانی یک گردان از تانک‌ها برای کمک از راه می‌رسد و پیروزی که جوخه با خون و دل به دست آورده بود به یک پیروزی راحت تبدیل می‌کند و این تأثیرگذاری روایت را از بین می‌برد. اینطور در نظر بگیرید که هر جا موانع روایی به خودی خود حل می‌شوند و شخصیت‌ها برای مقابله با آن‌ها خود را به آب و آتش نمی‌زنند درواقع روایت می‌لنگد. کنار گذاشتن این کلیشه نویسندگان تنبل را مجبور می‌کند تا از طرح‌ها و ایده‌های مبتکرانه‌تری برای تصمیم‌گیری‌ها و لحظات سرنوشت‌ساز داستان استفاده کنند. جدی‌ترین و جذاب‌ترین داستان‌سرایی‌ها از شخصیت‌هایی ناشی می‌شوند که از قدرت‌های خود برای غلبه بر ناملایمات بهره می‌گیرند، نه تدبیرهای ناگهانی و تکیه بر امدادهای غیبی.

منبع: Screenrant

نوشته ‌۱۰ کلیشه فیلم‌های هالیوودی که باید کنار گذاشته شوند اولین بار در دیجی‌کالا مگ. پدیدار شد.

منبع متن: digikala