چلسی بارنارد، تهیهکنندهی فیلمهای «زود باش، زود باش» و «بوکاسمارت» در کنار معادی و هلر، داوری بخش رقابت فیلمهای آمریکایی را بر عهده خواهند داشت. داوری بخش رقابت مستندهای آمریکایی هم بر عهدهی گرت بردلی (کارگردان مستند زمان)، پیتر نیکس (کارگردان مستند نیرو) و تصویربردار کهنهکار مستند، جوآن چرچیل است.
در سه فیلم از پربحثترین مدعیان فصل جوایز ۲۰۲۱، زنان مآلاندیش، از سخنان و حرفهای همچون اسید خود بهره میگیرند تا قدرت را به جای همسران ضعیفالنفسشان به دست بگیرند و آن را به کار ببندند. این یک استعارهی ادبی است که در هر کلاس زبان انگلیسی دبیرستان در کشور آمریکا به بحث و مناظره گذاشته میشود: آیا زنانی که به شکل حوا هستند و گویا از انجیل سر بر آوردهاند، ذاتا بدخواه و خودشیفته هستند یا قربانیان ساختار قدرتمند هژومونیکی هستند که آنها را مجبور میکند تا امیال وجودی خود را از طریق مصاحب خود هدایت کنند؟ بازیگران اصلی زن بااراده و مصمم در فیلمهای «تراژدی مکبث»، «خاندان گوچی» و «ریکادوس بودن»، همسران خود را تا رسیدن به صدر قدرت فریب میدهند تا تنها ناظر این باشند که حیطهی نفوذشان به تدریج زیر بار فشار زناشویی از دست میرود. هنوز به جای اینکه بپرسیم این زنان، شیطانی در کالبد انسان هستند یا تشنه و دیوانهی قدرت، ابتدا باید پرسید آیا این مردان ارزششان را داشتند تا با آنها شروع کنیم؟
این اثر بر دو ستارهشناس سطح پایین از دانشگاه ایالتی میشیگان، پروفسور رندال میندی و دانشجویش، کیت دیبیاسکی تمرکز دارد که متوجه میشوند یک دنبالهدار به اندازه کوه اورست تا شش ماه دیگر به زمین برخورد میکند و تمام حیات روی سیاره را از بین میبرد. این دو در سراسر کشور سفر میکنند تا جهان را از عذابی قریبالوقوع آگاه نمایند اما متاسفانه هیچکس آنها را جدی نمیگیرد.
مطمئنا چندین فرنچایز بزرگ وجود دارند که با شنیدن کلمه فرانچایز، سریعا به یاد آنها میافتید. یکی از طولانیترین فرنچایزهای سینمایی، «گودزیلا» است که اولین فیلم آن در سال ۱۹۵۴ اکران شد و تا همین امسال با «گودزیلا در برابر کنگ» ادامه داشت و همچنین «جیمز باند» را داریم که تقریبا همزمان با «گودزیلا» و در قالب کتاب و داستان کوتاه شروع شد و از آن زمان تاکنون به اشکال مختلف بر روی پرده سینما به نمایش درآمده است.
بسیاری از ارجاعات این فیلم مانند شخصیتها، لباسها و زامبیها حتی برای کسانی که اطلاعات مختصری از فرنچایز دارند، به راحتی قابل تشخیص خواهند بود. با این حال، در فیلمی که متکی بر تصاویر و عناصر داستانی چندین بازی ویدیویی مختلف است (که برخی از آنها بیش از بیست سال قدمت دارند)، به ناچار برخی از جزئیات از قلم میافتند. پس با هم تمام نکات مخفی و این ارجاعات را در سرتاسر فیلم بررسی میکنیم اما پیش از آن باید بگوییم که بخشهایی از داستان فیلم در این متن لو میروند.
اگر ژان لوک گدار و فرانسوآ تروفو را امروزه به عنوان سینماگر میشناسیم تا منتقد فیلم، به خاطر کارنامهی درخشانی است که از خود به جا گذاشتهاند. اما یادآوری دستاوردهای سینمایی آنها به چیز دیگری هم بازمیگردد؛ آنها پس از رو آوردن به فیلمسازی کمتر به وادی حرفهی قبلی خود سر زدند. اما پیتر باگدانوویچ اینگونه نبود. وی همواره یک عاشق سینما باقی ماند که به بررسی کارنامهی دیگران میپردازد و داشتههایش را با دیگران به اشتراک میگذارد. به همین دلیل شروع به نوشتن کتابهایی دربارهی بزرگان تاریخ سینما کرد که امروزه چهار کتاب با محوریت بررسی سینمای «آلفرد هیچکاک»، «فریتس لانگ»، «هوارد هاکس» و «جان فورد» از همه شهرت بیشتری دارد.
ساعاتی قبل مجموع فروش فیلم دینامیت به ۳۸ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان رسید تا این فیلم کمدی با کنار زدن «مطرب» عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آن خود کند. این رکورد طی دو سال گذشته در اختیار مطرب بود، اما دینامیت در زمان دنیاگیری کروناویروس موفق به عبور از آن شد. البته شایان ذکر است افزایش قیمت بلیت سینماها در سال ۱۴۰۰ و مدت زمان اکران طولانی دینامیت در رقم خوردن این اتفاق بسیار تاثیرگذار بودهاند. هرچند مطرب با بیش از سه میلیون مخاطب به این آمار فروش رسیده بود، اما همین نسبت بین مطرب و «هزارپا» و رکوردشکنیهای قبلی هم وجود داشت و افزایش قیمت بلیت همواره در رکوردشکنیهای سینمای ایران نقش داشته است.
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی سیاهپوستان در آمریکا با مشکلات بسیاری مواجه بودند. بهعنوان نمونه تا سال ۱۹۵۴ در بسیاری از ایالتها سیاهپوستان از تحصیل در کنار سفیدپوستان منع میشدند تا بدین ترتیب از حقوق اولیه شهروندی محروم شوند. تغییرات بنیادین در قوانین جدا نژادی در دوران حکومت دموکراتها در دهه ۱۹۶۰ حاصل شد و این تغییرات مثبت ممکن نبود مگر با تلاش و پشتکار هنرمندان، سیاستمداران و سایر افراد مهم و تاثیرگذار سیاهپوست. همواره از سیدنی پوآتیه بهعنوان یکی از مهمترین افراد موثر بر رشد و شکوفایی هنر سیاهان آمریکا در میانههای قرن بیستم یاد شده است؛ مردی که مسیر را برای ظهور نسلی جدیدی از ستارههای سیاهپوست در هالیوود هموار کرد. وی به واسطهی حضور در فیلم «ستیزه جویان» محصول سال ۱۹۵۸ برای نخستین بار نامزد اسکار شد و ۶ سال بعد، در سال ۱۹۶۴ به خاطر بازی در فیلم «زنبقهای مزرعه» موفق به کسب جایزه اسکار نقش اصلی مرد شد تا نام خود را به عنوان اولین بازیگر سیاهپوست برندهی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد در تاریخ ثبت کند.