اقتباسی از کتاب کودکانهای به همین نام نوشتهی پیتر براون، «ربات وحشی» قصهی رباتی به نام راز (لوپیتا نیونگو) را روایت میکند که در یک جزیرهی دورافتاده گرفتار شده است و آنجا در حالی که حس آزادی را برای نخستین بار تجربه میکند، وظیفهی نگهداری از یک غاز یتیم به نام برایتیل (کیت کانر) را برعهده میگیرد. این انیمیشن با استقبال منتقدان و مخاطبان روبهرو شد و در حال حاضر میانگین امتیاز ۹۸% در سایت راتنتومیتوز و امتیاز ۸.۵ از ۱۰ را در سایت آیامدیدی دارد که آن را به یکی از بهترین انیمیشنهای تاریخ تبدیل میکند. عملکرد تجاری انیمیشن هم خوب بوده است و تا اینجا با بودجهی ۷۸ میلیون دلاری، به فروش ۱۱۱.۴ میلیون دلاری رسیده است.
ما از جایی به این سه خواهر میرسیم که دو نفرشان از جاهایی دیگر به آپارتمان پدرشان که با خواهر دیگرشان در آن زندگی میکند، میآیند. مشخص است که هیچ یک رابطه نزدیکی با هم ندارند و صرفاً به خاطر روزهای آخر زندگی پدر دور هم جمع شدهاند. دو خواهر بیرونی هر دو متأهل و صاحب فرزند هستند. کیتی با بازی کری کون خواهر بزرگتر منتقد کمالگرا و نماینده پدرسالاری است. کریستینا با بازی الیزابت اولسن، خواهر کوچکتر است که با همسر و بچههای کوچکش بیرون شهر زندگی میکند و ظاهراً زندگی آرامی دارد، بر خلاف خواهر بزرگتر که از اخم بین ابروها و عصبیت دائمی و تماسهای تلفنی پرتنشاش با و درباره دختر نوجوانش پیداست زندگی ناآرامی دارد. خواهر سوم، گاو پیشانی سفید خانواده، ریچل با بازی ناتاشا لیون است که در تمام این سالها در کنار پدر زندگی کرده، از او مراقبت کرده و حالا با بازگشت دو خواهرش چون دیگر نمیتواند پدرش را در حال وخیمش تاب بیاورد، دیگر وارد اتاقش نمیشود و این وظیفه به دو خواهرش و پرستار پدرش محول شده است.
ژانرها به دو شکل دستهبندی میشوند؛ یکی ژانرهایی است که به به وسیلهی لحن و حال و هوای حاکم بر اثر قابل شناسایی هستند و دیگری ژانرهایی هستند که بر اساس کنار هم قرار گرفتن یکی سری کلیشههای فرمی، روایی و بصری به وجود آمدهاند. ژانر اکشن به دستهی اول تعلق دارد و ژانرهایی چون جنایی، ترسناک یا علمی- تخیلی به دستهی دوم. این به آن معنا است که ژانر اکشن به راحتی میتواند با دیگر ژانرهای سینمایی همراه شود و حضورش را در آثار مختلف اعلام کند. به عنوان نمونه فیلمی مانند «اولین خون» (First Blood) به کارگردانی سیلوستر استالونه یک فیلم اکشن تمام عیار است. سازندگان به این دلیل به سراغ ساختن آن فیلم رفتهاند که مخاطب از نمایش سکانسهای درگیری و کشت و کشتارش لذت ببرد.
داستان سریال گردن زنی با قتل یک زوج جوان شروع میشود و براساس ساختار قصههای جنایی پلیسی تمام قصه باید در خدمت کشف حقیقت درباره این قتل باشد. اما مدام خرده داستانهایی به قصه شاخ و برگ میدهد که ریتم رسیدگی به ماجرای اصلی را کند میکند. واقعیت این است که جز لباس مشکی پوشیدن و گاهی یادآوری گذشته، موضوع قتل کمرنگ شده. در این میان ورود یک مرد غریبه به خانه سوگواران و تبدیل شدن آن به یک جنازه ماجرا را گنگتر کرده. پلیس آگاهی در بیرون از خانه مشغول رسیدگی به پرونده است، اما جز چند سکانس کوتاه پلیس وارد داستان نمیشود و مسله احساسی پلیس با یکی از مقتولان، پیگیری پرونده را تحت الشعاع قرار داده. از طرفی افراد خانواده مدام اصرار دارند که اصلا پای پلیس به ماجراهای حاشیهای باز نشود.
همانطور که در تریلر گرگ و میش الهگان هم نشان داده شد، انیمیشن داستان خود را با شاه لیف آغاز میکند که در میانهی یک میدان نبرد برفی برای بقای خود میجنگد؛ اما ناگهان زنی مبارز، یعنی همان سیگرید، از راه میرسد و نجاتش میدهد و جنگ به نفع آنها تمام میشود. در همین لحظه یک والکیری از آسمان میآید و جنگجوهای مرده را به والهالا میبرد؛ اما پیش از آن کاری میکند که عشق سیگرید را به دل لیف میاندازد؛ والکیری به سیگرید تعظیم میکند که خبر از سرنوشت مهم این زن جنگجو دارد. سیگرید نیمهانسان و از سمت پدرش نیمهغول است و لیف یک شاه فانی که پس از اینکه آتش عشق بینشان افروخته شد قرار میگذارند با هم ازدواج کنند. اما ازدواج آنها (یک فانی و یک نیمهغول) خشم ثور را برمیانگیزاند و ثور یک حمام خون از این مجلس عروسی به پا میکند. این رویداد تراژیک باعث مرگ تمام خانوادهی سیگرید میشود و این زن جنگجو قسم میخورد که انتقام خانوادهاش را بگیرد. برادر ثور، لوکی، پیشقدم میشود که به سیگرید در این راه کمک کند و در نتیجه، نبردی با حضور دو گروه از خدایان نورس، وانیر (Vanir) و آسیر (Aesir) و حتی انسانها درمیگیرد.
از انیمیشنهایی همچون «فیوچراما» تا آثار کالت کلاسیکی مثل «سومین سنگ بعد از خورشید»، این مجموعهها به شکلی هوشمندانه، ایدههای علمی-تخیلی را با کمدی تلفیق کردهاند و اغلب با رویکردی متفاوت به این دو ژانر نزدیک میشوند. قصهها اغلب آشنا هستند، مثلا دربارهی خدمه یک کشتی فضایی که در دوردستها کاوش میکند اما ابعاد جدی و دراماتیک قصه با کمدی جایگزین شدهاند و فضاسازی هم معمولا رنگارنگ و ملایم است.
برای ایجاد تاثیر ماندگار، حتی در فیلمهای سینمایی، اکشن همیشه نیازی به واقعگرایی ندارد. مهمترین چیز در هر دو انیمیشن و فیلم سینمایی این است که صحنههای حساس و هیجانانگیز اکشن در خدمت داستان باشند. اگر مخاطبان به شخصیتها و چالشهای ماجرایشان از لحاظ احساسی علاقهمند شوند، کوچکترین ضربه در یک صحنه مبارزه بر آنها تاثیر خواهد گذاشت، چه آن شخصیت یک انسان واقعی باشد یا یک لاکپشت انیمیشنی. در ادامه بهترین انیمیشنهای اکشن تمام دوران را نام بردیم که در به نتیجه رساندن این رسالت موفق بودهاند.
این فیلم اقتباس مستقیمی از کمیکهای مایک مینیولا و ریچارد کورین با همین نام است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. داستان در دههی شصت میلادی اتفاق میافتد، البته در کمیک، هلبوی به دنبال یک شیطان به روستایی منحوس کشانده میشود، اما در فیلم هلبوی (جک کسی) برای رساندن محمولهی عنکبوتی با دختری به نام جو (ادلین رودولف) همراه شده که اطلاعات زیادی دربارهاش در طول فیلم نمیفهمیم؛ اما احتمالا از کارمندان پشتمیزنشین ادارهی دفتر تحقیقات و دفاع ماوراء الطبیعه است که حالا میخواهد با همراهی با هلبوی راه و چاه مأموریتهای میدانی دستش بیاید. آن دو از یک حادثهی قطار و البته عنکبوتهای غولپیکر جان سالم به در برده و از روستایی در کوههای آپالاشیا سر در میآورند. سپس با پسرکی مواجه میشوند که به خاطر طلسم ساحرهای افسون شده و تنها کسی که حاضر میشود آنها را به سمت این ساحره هدایت کند، تام فرل (جفرسون وایت) است که دوستدختر خودش، کورا (هانا مارگتسون)، هم گیر ساحره افتاده. با رسیدن به کورا، سروکلهی همان ساحرهای که گروه دنبالش بود و گویا در گذشته سروسری بین او و تامی بوده است پیدا میشود، یعن افی کلب (لیا مکنامارا) که سوار بر اسب از راه میرسد. در اتفاقی غیرمنتظره این اسب، پدر تامی از آب درمیآید که ساحره طلسمش کرده و سوارش میشده. با بازگشت پدر به قالب انسانی، او به سرعت میمیرد و گروه این بار با جسد پدر پیر او و کورا، راهی کلیسا میشوند تا پدر در خاک مقدس کلیسا به آرامش برسد.