اگر چیزی از قسمتهای شکنجهآور پایانی مجموعه «بازی تاج و تخت» فهمیده باشیم، آن است که انسان در هیچچیز به اندازه ناامیدی جمعی، همبستگی ندارد. سریال محبوب شبکه اچبیاو با آن پایانبندی که برن را به پادشاهی هفت اقلیم رساند و دنریس را بعد از سالها آزادسازی شهرها و مردم به این نتیجه که در دل میخواهد مردم را با آتش اژدها کنترل کند، مصداق بارز ناامیدی جمعی است. حالا نسخه سینمایی قرار است به کجا برسد؟ شاید این فیلم جدید که اطلاعات زیادی هم از آن در دست نداریم، باعث شود فاجعه فصل آخر سریال را از یاد ببریم. شاید نسخه سینمایی «بازی تاج و تخت» ما از سایه تبعید کسلکننده جان اسنو به شمال یخزده و مرگ کسالتبار سرسی و جیمی زیر آوار سنگها به روشنایی ببرد. شاید آتش اژدها در فیلم باشد یا ارتش مردههای چشمفلزی و جاهطلبی جنونواری برای آنکه تلاشهای لیتلفینگر در از نردبان بالا رفتنهای ماکیاولیستیاش، یک باشگاه شعر در ریورران به نظر بیاید. یا شاید درباره تلاش مذبوحانه تیریون برای یافتن آخرین شراب ناب پنهان در وستروس باشد.
دلیل اصلی این موضوع هم به تلاشهای گروههای مختلف اجتماعی برای جلوگیری از ساخته شدن فیلمهای گنگستری بازمیگردد. بهترین فیلمهای گنگستری دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ هیچگاه اشارهای مستقیم به نام یک خلافکار واقعی نمیکنند و گرچه مخاطب میداند که داستان با الهام از کدام شخصیت گردن کلفت دنیای زیرزمینی ساخته سده اما فیلمسازان به دلیل ترس از گروههای اجتماعی و فشار آنها فقط این نشانهها را در حد اشاره نگه میدارند. استدلال گروههای اجتماعی این بود که اشارهی مستقیم به زندگی یک گنگستر ممکن است که تبلیغی ناخواسته برای او و امثال وی تبدیل شود و زندگی به شیوهی خلافکاران را تقویت کند و جوانان بیشتری را به سمت آنها سوق دهد.
چه کمدیهای شاد و پرانرژی باشند، چه درامهای آرام و دلنشین، سریالهایی که دوستی، جامعه و عشق را بررسی میکنند، دیدگاههای متفاوتی را به نمایش میگذارند. این سریالها به تماشاگران یادآوری میکنند که از لحظات کوچک و شادیهای ساده زندگی لذت ببرند و همچنین راهی برای فرار از واقعیتهای سختتر ارائه میدهند. از «آشکارسازها» گرفته تا «تد لاسو»، در اینجا به بررسی چند از بهترین سریالهای انگیزشی میپردازیم که تماشای آنها ارزشش را دارد.
در دوران مککارتیسم روی کوهن برای خود در میان جمهوریخواهان سنتی آمریکا نامی دست و پا کرده بود. او کسی بود که توانست با پافشاریهای بسیار اتل و جولیوس روزنبرگ را به ظن جاسوسی برای شوروی محکوم به اعدام با صندلی الکتریکی کند. ماجرایی که سالها برای خود در صدر اخبار آمریکا جایی دست و پا کرد و مورد توجه بسیاری حتی خارج از مرزهای این کشور بود. این کار باعث پیشرفت کوهن شد تا آن جا که عملا در راهروهای کاخ سفید رفت و آمد داشت و حتی با ریچارد نیکسون هم رفاقتی پیدا کرد. پس او در عالم واقعیت آدم قدرتمندی بود که با وجود جنجالهایی این جا و آن جا، قدرتی بیشتر از یک وکیل معمولی داشت و بسیار پر نفوذ بود.
مجموعه بازیگران «قهوه پدری» متفاوت از دو مجموعه دیگر است. سام درخشانی و ژاله صامتی نقش زوج مرکز قصه را بازی میکنند. جواد رضویان از بازیگران قدیمی کارهای مدیری هم حضور دارد و از بازیگران جدیدتر میتوان به حامد آهنگی، بیتا سحرخیز و چند بازیگر جوان و جدید دیگر اشاره کرد. مدیری تا پیش از «هیولا» با تیم بازیگران همیشگی خود و سیامک انصاری معمولاً در نقش اول کار میکرد. در «هیولا» و «دراکولا» او به سراغ بازیگران جدیدی رفت که تا پیش از این در کارهای مدیری حضور نداشتهاند. و این روند، با «قهوه پدری» همچنان ادامه دارد. با این تفاوت که طراح و سرپرست نویسندگان دو مجموعه اول، پیمان قاسمخانی بوده و امیر برادران فیلمنامه را نوشته است. در «قهوه پدری» برادران قاسمخانی حضور ندارند و برادران به عنوان نویسنده معرفی شده است.
اینکه کوین کاستنر تنها پس از چند سال بازیگری در سطح اول هالیوود، یک فیلم وسترن حماسی را کارگردانی کرد، فینفسه تحسینبرانگیز است. او این روزها چهرهی سرشناسی محسوب میشود اما پیش از «رقصنده با گرگها»، حدودا سه سال بود که به عنوان یک بازیگر جوان، در نقشهای اصلی ظاهر میشد. او در آن مقطع، در فیلمهای خوشساختی همچون «تسخیرناپذیران» (۱۹۸۷)، «بول دورهام» (۱۹۸۸) و «سرزمین رؤیاها» (۱۹۸۹) بازی کرد. او شاید در دنیای فیلمها، امپراتوری آل کاپون را نابود کرده و یک زمین بیسبال افسانهای ساخته بود اما در واقعی میخواست کاری را انجام دهد که غیرممکن به نظر میرسید: احیای ژانر وسترن. کاستنر اما غیرممکن را ممکن ساخت.
اما پرسش بزرگی که مطرح میشود، این است. اگر فیلمی به این موفقیت رسیده، چرا نباید قسمت دومش شود؟ ظاهراً کمپانی پارامونت پیکچرز بعد از موفقیت فیلم اول که تبدیل به یکی از پربینندترین فیلمهای سال ۱۹۹۴ شد، تصمیم داشت «فارست گامپ ۲» را بسازد. آن زمان «فارست گامپ» با فروش ۶۷۸ میلیون دلار در گیشه با بودجه ۵۵ میلیون دلاری تبدیل به بزرگترین بلاکباستر پارامونت در آن سال شد. «شیر شاه» انیمیشن محبوب دیزنی در صدر جدول فروش گیشه قرار گرفت و فیلم «فارست گامپ» دوم شد.